آندو، از نجات سنجاقک تا شکار توپ طلا

بعد از شکست برابر بوسنی، او ناراحت تر از همه بود. گریه که می کرد، یک نفر باید از راه می رسید برای اطفا حریق پروانه های دنیا.
یک/ آرارات، استقلال و عقاب را کسی یادش نیست، برادر کوچک سرژیک را همه از ابومسلم می شناسند. از همان تیم رویایی میثاقیان که با مجتبی جباری و خلعت و فضلی و بادامکی و آندو، خودش را به فینال حذفی رساند اما آخرش توی ضربات پنالتی مقابل دایی و هم بازی ها زانو زد. آن اوایل که بازی شان رسیده بود به شبکه های سراسری، نام او و خلعت بیشتر از همه توی گزارش ها تکرار می شد. مخاطب ها هنوز نمی دانستند بین این جوان رعنای صورت گچی و آن یکی مهاجم فرار ریزنقش که خوب هم شیرجه می زد، کدام شان تیموریان است و کدام خلعتبری، اما می دانستند از هر دو چیزهای بیشتری خواهند شنید. خیلی زود.



دو/ بین مشهد و لندن، پرواز مستقیمی وجود نداشت. پس، یک آلمان فاصله بود بین هافبک قرمز و مشکی ها تا چمن ریباک استادیوم. یک سال قبل از جام جهانی، برانکو به تیم ملی دعوت اش کرد تا در همه رده های سنی برای ایران بازی کرده باشد. خیلی زود تبدیل به بخش جدانشدنی پازل تاکتیکی مرد کروات شد. می گفتند اگر زودتر از راه می رسد حالا قهرمان جام ملت های چین بودیم. به خصوص توی لحظه هایی که با یک یار کمتر در جدال با میزبان، جای خالی یک بازیکن انرژیک توی زمین حس می شود. بیشتر بچه های برانکو در آلمان، شبیه توریست ها بودند. اندو اما نبود. او نه به جایی لگد زد و نه ادعا کرد دیگران به او پاس نمی دهند. همین شد که وقتی آن عکس معروف از تفریح بازیکن ها منتشر شد، هیچکس او را به توریست بودن متهم نکرد. سپتامبر 2006 بود که رسانه های انگلیسی تیتر زدند:«ستاره ایرانی به بولتون پیوسته است».



سه/ انگلیسی ها معتقد بودند یک مایه هایی از «جنون بدنی» گازا، در تیموریان وجود دارد. یعنی که اگر پا بدهد، او هم بعد از 90 دقیقه فوتبال، یک تنیسور تازه نفس می شود و مدام امتیاز سرویس می گیرد. آندو در 30 مسابقه 4 گل برای بولتون زد. دو تا از این گل ها، سهم نمایش رویایی اش در مقابل رقیب دیرینه بودند. همان شبی که سرمربی ویگان شوکه شد و «بیگ سم» نیز از آینده آندو حرف زد. بعدتر بن دیویس درباره اش گفته بود :« او یکی از آماده ترین بازیکن هایی ست که در تمام عمرم دیده ام. تحرک او در زمین باورنکردنی است». نقطه اوج تیموریان در جزیره همین جا بود، فولام و بارنلی محل توقف بودند. جایی برای درجا.



چهار/ آندو در بازگشت به ایران، سرخ پوش شد. اواخر فرودین 90، بعد از مسابقه استقلال و تراکتور، امیرحسین صادقی اصرار داشت که او را نمی شناسد! یک سال بعد خوب شناخت. آندو که از کودکی دلش را به تیم سرژیک پیوند زده بود، در دومین سال بازگشت به ایران پیراهن آبی پوشید و در پیکره تیم تازه اش، «ریه» بودن را تمرین کرد. اهمیت اش در استقلال را وقت هایی بیشتر می شود درک کرد که توی زمین نباشد. برای همین آبی ها به آب و آتش می زنند که بماند. برای همین به آب و آتش نمی زند که برود.



پنج/ توی شهریور 92، فقط اوست که می تواند از نبرد با بوریرام در تایلند یک خاطره جاودانه بسازد. جنگجوی آبی، یک سنجاقک را از کارزار استوک ها نجات می دهد و کمی بعد زیباترین گل زندگی اش را به ثمر می رساند. اتفاق دوم انگار کارمای اتفاق اول است. بعد از چند سال، حالا نام آندو دوباره توی رسانه های انگلیسی می درخشد، در توصیف اش طوری نوشته اند بازیکن سابق بولتون و فولام که انگار این حرکت را آن طرف یاد گرفته است.



شش/ از دربی برگشت فصل قبل به بعد، آندو که تغییر چهره هم داده، ناگهان در مسیر ترسناک شدن قرار می گیرد. آغاز ماجرا، اعتراض به داور است و بعد نواختن بازیکنان حریف هم چاشنی روزهای دوست نداشتنی ستاره می شود. این کنش های نازیبا، تصویر او را در ذهن عشاق فوتبال ایران که پیش تر با هر رنگ و مرامی دلبسته بازی او بوده اند کمی تغییر می دهد. این فرم او همیشگی نیست اما یادگاری های تلخ خودش را به جا خواهد گذاشت. باور نمی کنید؟ از سینا عشوری بپرسید!



هفت/ بعد از گوچی، آندو به یاد ماندنی ترین بازیکن جدال تاریخی ایران با کره است. بعید است کسی از یاد ببرد سماجت او برای بازی در تیم ملی با دست شکسته را. پایش هم اگر می شکست، باز ادامه می داد. شاید سینه خیز می رفت توی پای چشم بادامی ها و باز کلافه شان می کرد. او در برزیل هم توی دسته سربلندها بود. مهره ای که در هر سه مسابقه برای ایران بازی کرد و آن تکل تماشایی را رفت روی پای لئو مسی تا باز هم از نقطه اوج برای ایرانی ها دست تکان بدهد. بعد از شکست برابر بوسنی، او ناراحت تر از همه بود. گریه که می کرد، یک نفر باید از راه می رسید برای اطفا حریق پروانه های دنیا.

هشت/ توی سالن نامش را که خواندند، دست پیام را گرفت و ستاره جوان تیم رقیب را با خود روی استیج برد. از همان حرکاتی که از جنگجویی مثل او برمی آید نه عصاقورت داده های اتوکشیده دنیا. حرف هایش پشت تریبون، در عمقی از کلیشه شناورند اما آنطرف جعبه جادو هم می شود با موج موهایش رفاقت کرد و با لحن حرف زدنش و با همه آن تصویرهای نابی که توی زمین برای مان ساخته تا ثابت کند فوتبال از مرگ و زندگی هم فراتر است. او دوست خوبی ست برای دوستدارانش، از همان رفیق های یله که دل دشمن را آب می کنند و منبع اکسیژن بی دردسر می شوند برای رفقای شان.

۱۲ مرداد ۱۳۹۳ ۱۴:۳۶
تعداد بازدید (۴,۸۳۵)
تمام حقوق این سایت ، متعلق به کانون هواداران باشگاه استقلال می باشد