1 - مجروح شدن علی دایی در تبریز، آن هم پس از 90 دقیقه تحمل فحاشی و شعارهای آنچنانی، آخرین اتفاق ناخوشایندی بود که در ورزشگاه یادگار امام رخ داد. حمله به فرهاد مجیدی، فحاشی گسترده و تاملبرانگیز علیه عادل فردوسیپور، هجوم لفظی همه جانبه به علی کریمی و حسین کعبی از جمله اتفاقات ناخوشایند دیگری بوده است که در طول اولین فصل حضور دوباره تراکتورسازی در لیگبرتر به وقوع پیوست و موجب پدید آمدن حاشیههای عجیب برای فوتبال کشورمان شد. این اما، همه ماجرا نیست. آنان که امسال به ورزشگاه یادگار رفتند و دست کم یکی از مسابقات تراکتور را تماشا کردند، سخن از حواشی دیگری نیز به میان میآورند که شاید پرداختن به آنها در صلاحیت این مطلب نباشد. هر چه هست اما، حضور انبوه تبریزیها در لیگبرتر، آنچنان که انتظار میرفت برای کلیت فوتبال ایران مثمرثمر واقع نشد و به نوبه خودش، بار سنگین دیگری روی شانههای نحیف فوتبالی که به اندازه کافی «مساله» دارد اضافه کرد؛ کافی است تنها داستان عجیب و غریب ترک زمین توسط تراکتورسازان در مسابقه با ابومسلم را به یاد بیاورید و در نظر بگیرید که آن ماجرا چطور با حمایت عمومی اکثریت فوتبالدوستان در این شهر روبهرو شد تا اوضاع و احوال به شکل دقیقتر دستتان بیاید. واقعا مشکل کجاست که یک امتیاز «بالقوه»، نمیتواند به «فعل» برسد و اینگونه دردسرساز ظاهر میشود؟
2 - به نظر میرسد برای ریشهیابی مشکلاتی که این فصل در تبریز به وجود آمد، باید سراغ مدیران تراکتورسازی و سیاستگذاران فوتبال این شهر رفت. اگر هواداران تراکتور – یا دست کم بخشی از آنان – گمان میبرند باید از سرمربی خوش سر و زبانی که وسط فصل تیمش را رها میکند و به آبادان میرود و حتی درصدد تغییر تابعیت قویاش برمیآید حمایت کنند، یا احساس میکنند باید پشت تیمی بایستند که به همه فوتبالدوستان ایرانی دهنکجی کرد و بازی را نیمهتمام باقی گذاشت، یا باید با نمادهای متفرقهای مثل پرچم کشور ترکیه در ورزشگاه حاضر شوند و یا این احساس را دارند که بازیهای تیم محبوبشان به طور مستقیم از تلویزیون ترکیه روی آنتن میرود(!)، ریشه در عدم درایت مدیران و مسوولانی است که در راه اطلاعرسانی و آگاهسازی ناموفق بودند. پیشتر از آنچه جهتدهی احساسات پاک عمومی در دستور کار دستاندرکاران تراکتورسازی قرار داشته باشد، به نظر میرسد آنان ترجیح میدهند سوار بر موج عواطف عمومی به مقاصدشان دست پیدا کنند. چگونه مردی مثل کمالوند میتوانست بعد از آن حوادث عجیب در راه انتقال ناباورانهاش به نفت آبادان، دوباره به تبریز برگردد و فخر محبوبیتش را بفروشد، اگر پیشتر عمده وقتش را برای فضاسازی بین هواداران نگذاشته بود ؟ یا کسی مثل ناصر شفق، اگر نتوانسته بود با بهرهگیری از علایق عمومی به سود خودش، برای خود پایگاه اجتماعی قدرتمندی در تبریز به وجود بیاورد، چگونه میتوانست از زیر بار فشار پاسخگویی در قبال ترک زمین، مقابل تیمی که داعیه سهامداری و مالکیتش را هم داشته، شانه خالی کند؟ به نظر میرسد تلاشی که باید برای کانالیزه کردن این همه انرژی مثبت در تبریز به کار میآمد، بیشتر صرف اشخاص شده.
4 - بدون تعارف، هنوز خیل هواداران تراکتورسازی نتوانستهاند آنچنان که انتظار میرفت برای فوتبال ما مفید و کارساز واقع شوند، گرچه این انرژی را دارند و لازم است تا کسانی با عبور از منافع فردیشان، به جهت دادن، نهادینه کردن و جاودانسازی این موج دلنشین از احساسات بپردازند.