خبرنگاران پرتغالی که برای تهیه گزارشی از زندگی و دستاوردهای کارلوس
کیروش اخیرا سفری به تهران داشتند از میزان بالای محبوبیت او در ایران
شگفت زده شدهاند، هر چه باشد این مربی 64 ساله نه کلکسیون جامهای به شدت
پرشمار هموطن مشهورترش ژوزه مورینیو را دارد نه محبوبیت و طول مدت خدمت
تونی اولیویرا، دیگر پرتغالی مشهور و 71 ساله شده را و نه تاثیرگذاری ضربتی
فرناندو سانتوس را که اندک مدتی بعد از انتصابش به عنوان سرمربی تیم ملی
بزرگسالان این کشور پرتغال را فاتح یورو 2016 کرد و این اولین جام بزرگ
رسمی است که «برزیل اروپا» در رده سنی بزرگسالان تصاحب کرده است.
پیدا
کردن دلایل محبوبیت کیروش که البته در دو سال اخیر به سبب تندخوییهای او
و اوجگیری مجدد «برانکو ایوانکوویچ آرامتر و دلچسبتر» به وضوح کاهش
یافته در آرمانگرایی و سماجتهای بیپایان او برای رسیدن به سطوحی در کار
است که متولیان اصلی فوتبال ما نیز چنان خصلتها و رویکردی را در قبال آن
اتخاذ نکردهاند. در فوتبال ما که کار کردن و تظاهر به کامل بودن امور یک
اصل حاکم بوده، سرمربی تیم ملی ما یک تنه مقابل سطحینگریها ایستاده است.
او به جای رییس فدراسیون با باشگاههایی برخورد کرده که حاضر نیستند نفرات
ملیپوش خود را تحویل اردوی ملی دهند، با انداختن دوربین حقیقت یابش به جای
جای جهان دورگههایی را یافته است که به تیم ملی خدمتها کردهاند (بهترین
و قبلیترین نمونه: رضا قوچاننژاد و جدیدترین نمونه: سامان قدوس) و برای
اینکه اردوهای خارجی ما ثمربخش باشد، خودش به سفرهای تحقیقی رفته و با
مالکان املاک و کالاهای مورد نیاز تیم ملی چانهزنی کرده است.
میتوان
وسواس افراطی کیروش و تدوین هر مساله مرتبط با تیم ملی را انحصارگرایی
محض نامید و جواب کردن نزدیکترین اطرافیانش را نشانه این مساله که او به
هیچ چیز به طور مطلق معتقد نیست و فقط پای خودش میماند اما حتی در پشت این
بهره یک سویه سختگیر از منظر مردم مردی آرمیده است که بهروزی تیم ملی
ایران برایش مهمتر از حتی سران فوتبال کشورمان است.
این یک نقل قول
تکراری از سوی اکثر بازیکنان تیم ملی است که کیروش حتی از ایرانیها هم
«ایرانی»تر است و وقتی پای منافع و مصلحت تیم ملی به میدان میآید، حاضر
نیست حتی یک سانتیمتر عقبنشینی کند. برای مردم ایران او نماد تمامی
کمالطلبی و ایدهآل جوییها است که مامن آن باید در قلب و روح مدیران ارشد
فوتبال ایران باشد اما به جای چنان مکانی به بافتهای وجودی این مرد
مصالحهناپذیر پرتغالی رسوخ کرده و او را به ایدهآلیستی تبدیل کرده که
شاید بر سر هر چیزی سازش کند اما آن چیز قطعا مرتبط با جایگاه و سرنوشت
فوتبال ایران نخواهد بود. وجوه بد و منفی کارلوس کیروش هم کم نیستند. او
طی 6 سال و 9 ماه زمامداریاش در تیم ملی ایران دستمزدی را گرفته که
همتاهای ایرانیاش یک هزارم آن را نیز نگرفتهاند و حتی مربیان خارجی شاغل
در سایر رشتهها در کشورمان نیز آن را به خواب هم ندیدهاند و دیگر مربیان
خارجی فوتبال ما نیز حتی قادر به شمردن «صفر»های چکهای درشت و سنگین او
نیستند. از بداخلاقیهای او افسانههای منفی متعددی ساخته شده و اعتراض او
به کمکاریها در ارتباط با تیم ملی به جای اینکه نشانگر چنین مسالهای
باشد، نماد و حالت توهین به نژاد ایرانی را پیدا کرده و از اعتبار سترگ و
اصیل مردمان و مقامهای ورزشی کشورمان کاسته است. اما مردم در این
زمینههای منفی نیز به جای تلاش برای متوقف کردن سرمربی سابق رئالمادرید
فقط قسمتهای پر لیوان را دیدهاند و آنجاها و مواردی که خشم وی بخشهایی
از فوتبال ما را که مایل به همراهی تیم ملی نبودهاند، سوزانده است، کوشش
برای یکسانسازی تدارکات تیم ملی تلقی کردهاند. برای ایرانیها کیروش به
مثابه فرمان و زنگ بیدارباش برای فوتبالی است که سالها است به خواب رفته،
کار تشکیلاتی قوی ندارد، هم و غمش تمام کردن لیگ داخلی و کم نشدن سهمیههای
آسیایی ما در مسابقهای است که 25 سال است رنگ قهرمانی آن را ندیدهایم و
در حالی شعار پیروزی در دیپلماسی ورزش را میدهد که مثل آب خوردن در
بازیهای سیاسی فوتبالی پشتسر سعودیها قرار میگیرد.
کیروش برای
چنین فوتبالی که روسایش بیش از کار کردن حرف زدهاند، نماد جوشش و نشانه
حرکت است و چون نتیجه هم گرفته و تیم ملی تحت هدایت وی بیش از 4 سال و نیم
است که حتی یک بازی رسمی را به رقبای آسیاییاش نباخته بدیهی است که مظهر
موفقیت هم باشد. خبرنگاران پرتغالی حق دارند که در قیاس محبوبیت عظیم
کیروش در ایران با نامحبوب بودن او در پرتغال (او البته از اعتبار شغلی در
آنجا برخوردار است) به حیرت درآیند اما ما که قریب به 7 سال با او زندگی
کردهایم، میدانیم چطور مسوولیتنشناسیهای سایرین از کیروش نظمگرا یک
بت در فوتبال ملی ما ساخته است. مردی نمونه که مردم حتی علاقه ندارند
عیبهای او را که اصلا هم کم نیست، ببینند.