امیدی به این استقلال نیست. حتی خوشبین ترین هوادار این
تیم نیز نمی تواند امیدی به روزهای بهتر داشته باشد. عادت به باختن، عادت
به بد بازی کردن، عادت به اشتباهات مکرر بیشتر به واقعیت نزدیک است تا
ساختن تیمی مدرن و تک و بی نظیر و آرمانی برای شروع سده بعدی.
از
همه بهتر منصوریان می داند که وعده و وعیدهایی که برای پنج ساله آینده داده
یا سوپاپ اطمینانی برای بقای خودش است یا برای ساکت کردن هواداران. سرمربی
استقلال به خوبی می داند تیمی که الان در اختیار دارد و نمره قبولی نمی
گیرد نه توانش را دارد و نه شدنی است که شالوده آن را برای پنج ساله آینده
نگه دارد. منصوریان آگاه است مجموعه تحت امرش، متشکل از بازیکنان جوانی
نیست که پنج سال آینده بلوغ حرفه ای شان را شاهد باشیم و بدون شک در پنج
سال آینده تعدادی از این بازیکنان به دوران بازنشستگی رسیده اند.
منصوریان
با کدام منطق میخواهد و یا میخواست استقلالی مدرن بسازد؟ اینکه چرا در
کنفرانس مطبوعاتی بعد از بازی با سایپا، کسی از منصوریان نپرسید که چطور به
دنبال ساخت استقلالی خارق العاده در آینده است ولی الان نتیجه نمی گیرد؛
جای تعجب دارد. این روزها انتقاد به عملکرد فنی استقلال زیاد است. اما
انتقاد اصلی به رفتارهای سرمربی این تیم در کنار زمین مسابقه است.
چهره
مضطرب و نگران، بالا و پایین پریدن و لرزیدن دستها ... شان یک مربی را
افزایش نمیدهد و مهر تاییدی بر نگرانی و دلسوزی اش نیست. واقعیت این است
که منصوریان با روزهای خوبش در نفت تهران فاصله چشمگیری دارد. شاید سقف
آرزوهای او کوتاه بود. رسیدن به نیمکت مربیگری استقلال سریع عطش او را برای
موفقیت های بعدی سیراب کرد. تصویری که سرمربی استقلال از خود در ذهن
هواداران و علاقمندان فوتبال به طور کلی ترسیم کرده بود با رفتارهای شبه
پوپولیستی که این روزها نشان می دهد فاصلهای به بلندای زمین تا آسمان است.
مردی
که در نفت به تقلید رفتارهای کیروش می پرداخت و سعی داشت تکنیک های ناب
او را در فوتبال آماتور ایران پیاده کند، این روزها هیچ شباهتی به برنامه
ها و رفتارهای بلند پروازانه اش ندارد. برد و باخت ذات فوتبال است، اما
نگاهی عمیق به تصاویر منتشر شده از منصوریان قبل از پایان بازی با پدیده در
دقایق آخر نشان میدهد که منصوریان لبه پرتگاهی بود که خودش، خودش را
«هول» داد. بزرگترین تیم های مطرح دنیا، روزگار بحرانی را سپری کردهاند.
هیچ
تیم و مربی نمی تواند ادعا کند که بدون سختی و دلواپسی عمر خود را در
فوتبال گذاشته، ولی شاید کمتر کسی چنین صحنه های «دست در دستی» را کنار
زمین مسابقه در حافظه تاریخی اش ثبت کرده باشد. برای این فوتبال باید «زار»
زد، گریه کردن کافی نیست. برای هواداری که فلانی و بهمانی را دوست دارد و
برایشان هزینه می کند باید خون گریه کرد و شیون زد.