10 سال پیش وقتی استقلال را به مقصد راپید وین اتریش ترک کرد جوانی بود بیتجربه و سراسر حس جوانی! فرهاد آن روزها به مرز 24 سالگی هم نرسیده بود اما بازیهای خوبش در تیم ملی سبب شد در قاب چشمان مدیران راپید قرار بگیرد. فرهاد که رفت هیچ کس تصور نمیکرد او 7 سال از فوتبال ایران دور بماند؛ 7 سال دوری از وطن اگرچه برای مجیدی غربت و تنهایی را به همراه داشت اما او را به اوج پختگی رسانده است. حالا وقتی مقابلش مینشینی دیگر سیمای آن جوان بیتجربه و خام در برابرت قرار نمیگیرد. او در همه این سالها در خودش پوست انداخت و از این رو به آن رو شد. این فرهاد آن فرهادی نیست که میشناختی! متفاوت حرف میزند، متفاوت فکر میکند و حتی از درجه فنی هم تفاوتهای آشکاری دارد. 3 سال پیش به فوتبال ایران بازگشت. آن روزها حجازی سرمربی استقلال بود. همان کسی که وقتی فرهاد نامش را میشنود، سرش را پایین میاندازد و در فکر فرو میرود. ناصر حجازی برای فرهاد یادآور روزهای شیرینی است. گو اینکه در همه حال ناصر حجازی باید او را با استقلال پیوند بزند. چه آن زمان که از بهمن کرج به استقلال آمد و 3 سال پیش که باز هم ناصر حجازی او را به تیمش آورد. ناصر حجازی، فرهاد را خوب میشناسد. توصیف حجازی از فرهاد مختصر و مفید است: «سرعتش چشمگیر بود، حمل توپ فوقالعادهای داشت و چارچوب دروازه را خوب نشانه میگرفت.» آیا فرهاد باز هم میتوانست همان جوان شاداب و سرحال باشد؟ اولین روزهایی که پس از 7 سال دوباره گام به استقلال گذاشت هرگاه درباره چرایی ترک لیگ امارات با او حرف میزدی این جملات را به زبان میآورد: «از من اشباع شده بودند. فکر میکردند دیگر تمام شدهام. فکر میکردند دیگر نمیتوانم. سال آخر روزهای تلخی را پشت سر گذاشتم و برای همین به استقلال آمدم.» فرهاد آمده بود تا از نو شروع کند. ناصر حجازی این حس را درک میکرد. برای همین سعی داشت به فرهاد میدان بدهد. اما جبر روزگار اجازه نداد حجازی بیش از نیم فصل در استقلال بماند. حجازی که رفت و فیروز کریمی آمد اوضاع و احوال فرهاد هم تغییر کرد. فیروز کریمی هرگز آن گزینهای نبود که در شأن و شخصیت باشگاه استقلال باشد. همه را میکوبید. از علیرضا منصوریان گرفته تا پیروز قربانی و حتی فرهاد مجیدی. رفتارهای تند فیروز سبب شد روزها به کندی برای استقلال بگذرد. آیا فرهاد میتوانست به رویاهایش فکر کند؟ فصل تمام نشده بود که نام امیر قلعهنویی دوباره در استقلال مطرح شد. فرهاد با استقلال قرارداد 2 ساله داشت، روشن نبود اگر او با استقلال قرارداد یکساله داشت آیا امیر قلعهنویی او را در تیمش قرار میداد یا خیر؟ او لیگ هشتم را خوب شروع کرد تا به نوعی امیر قلعهنویی متقاعد شود که در ترکیب اصلی بازیاش بدهد اما روزهای خوب فرهاد آرام آرام به نقطه پایان میرسید. امیر قلعهنویی حاضر نبود فرهاد را به عنوان کاپیتان اول تیمش معرفی کند. برای همین سعی میکرد کمتر به او بازی بدهد. فرهاد تبدیل به بازیکنی درجه دو شده بود و امیر قلعهنویی هم میدانست فرهاد از جایگاه معتبری میان مدیران باشگاه استقلال قرار دارد. شاید او بهانهای بود برای تلافی اختلافهایی که با سران باشگاه داشت. همینطور هم بود. هرچه به پایان فصل نزدیک میشدی، فرهاد کمتر در ترکیب استقلال دیده میشد. این فصل هم باب میل فرهاد نبود. باز هم نتوانست به آنچه میخواهد دست یابد. فصل که تمام شد خیلی ها میگفتند اگر امیر قلعهنویی باشد، فرهاد جایی در استقلال نخواهد داشت اما امیر قلعهنویی رفت تا روزهای تازهای برای فرهاد مجیدی رقم بخورد. آیا فرهاد هنوز جان بازی کردن دارد تا در ترکیب استقلال به میدان برود؟ فرهاد خیلی زود به این ابهامها پاسخ داد. او قراردادش را برای 2 سال دیگر تمدید کرد، با اندیشههای تازه و تفکراتی نو. وقتی او را به روزهای آغازین لیگ نهم میبری میگوید: «میخواستم خیلی چیزها را ثابت کنم. از خواب و خوراکم زدم و تمرین کردم. گفتم نباید حتی یک گرم هم اضافه وزن داشته باشی. تمرینهایم را روزی یک جلسه افزایش دادم و همه فکرم را به تمرینها متمرکز کردم.» فرهاد اما هیچگاه درباره روزهایی که در زمان مربیگری امیر قلعهنویی به او گذشت، حرف نزد. هرگاه آن روزها را مقابلش آوردی، سکوت کرد و چیزی نگفت: «گذشتهها گذشته است. من هیچ وقت برای کسی بد نخواستم. هیچگاه دنبال گرفتن جای کسی نبودم. یک روز آمدی و یک روز هم میروی. این موضوع برای من هم صادق است. روزی که آمدم گفتم یک روز هم باید از در باشگاه بیرون بروی. برای همین هرگز دنبال راه ناسالم نبودم. فقط با زبان تمرین میتوانستم با محیط بیرونیام حرف بزنم.»
... فصل نهم برای فرهاد بسیار رویایی بود. همین حالا که پنج شش هفته به پایان لیگ مانده میتوان او را در تیم رویایی فصل قرار بدهی. چه کسی جز فرهاد مجیدی میتواند لقب آمادهترین بازیکن استقلال را به خود اختصاص بدهد؟ فصل خوب فرهاد با گلهایی که او در دربیهای 67 و 68 به ثمر رساند به نقطه اوج رسید. او ناگهان از سایه بیرون آمد و دیگر آن بازیکن درجه 2 نبود. هم به لحاظ فنی توانسته بود خودش را اثبات کند و هم از درجه اخلاقی بازیکنی بینالمللی جلوه کرد. در این اثنا مطرح شدن پروژهای بزرگ میتوانست خیلی جالب توجه باشد. اولین بار که شنیدم ممکن است فرهاد در آیندهای نهچندان دور سرمربی استقلال بشود، ته دلم خالی شد! شوخی جالبی بود. فرهاد سرمربی آینده استقلال؟! واقعه بزرگی است. تماشاگران تا چه اندازه میتوانند با این پروژه کنار بیایند؟ آیا او میتواند گزینه مطمئنی باشد؟ باشگاه با مرفاوی احساس راحتی میکند اما فرهاد میتواند آینده باشگاه را بسازد. در این راه سرنخهای تازهای هم در دست است. جسته و گریخته در دل باشگاه به این موضوع اشاره میشود.
شاید این پروژه با جملاتی که او چند ماه پیش به زبان آورد مرتبط باشد: «میخواهم آخر فصل با فوتبال خداحافظی کنم.» چرا فرهاد میخواهد برود؟ آیا او به پایان راه رسیده؟ میخواهد در اوج با فوتبال خداحافظی کند؟ فرهاد یک جام در ویترین افتخارات خود کم دارد و بعید نیست خداحافظیاش به تاخیر افتاده تا او پایان دوران بازیگری را با قهرمانی به پایان برساند. اما نشستن روی نیمکت استقلال هم کم هیجان ندارد. شاید بهتر باشد در این باره هم به حرفهای حجازی اشاره کنیم: «باید ببینیم فرهاد چقدر خودش به مربیگری علاقهمند است. اگر علاقه داشته باشد و باشگاه هم به خوبی او را حمایت کند بعید نیست موفق بشود. فرهاد بیتجربه نیست. او سرد و گرم فوتبال را چشیده و میتواند بلند پروازانه به مربیگری در استقلال بیندیشد.»
ناصر حجازی هم با دید مثبت به این موضوع میاندیشد. شاید او فکر میکند فرهاد هم مثل خودش میتواند خیلی زود وارد عرصه پراسترس مربیگری شده و البته موفق هم بشود...
به نظر میرسد ماجرای فرهاد و استقلال تازه به روزهای تماشایی خود نزدیک شده است. آیا فرهاد می خواهد مثل گواردیولا یک مربی جوان و موفق باشد؟ آنها که تصور میکردند او پس از بازگشت به استقلال خیلی زود محو خواهد شد بهتر است حالا سری داخل باشگاه استقلال بزنند تا به اهمیتهای حضور فرهاد در استقلال پی ببرند. او نه تنها بازوبند کاپیتانی را پس گرفت، نه تنها آمادگیاش را فراتر از روزهای جوانی به رخ دیگران کشید و به مرد اول تیمش تبدیل شد بلکه حالا دورنمای استقلال در آینده با او تصویر میشود.