وقتی در دالان منتهی به رختکن دو تیم قدم میزدی با چهره غمزده و ناراحت بازیکنان استقلال مواجه میشدی. سیدصالحی سرش را پایین انداخته بود و جرات نمیکرد به کسی نگاه کند. هادی شکوری لبهایش از عطش خشک شده بود و وقتی دوربین های خبرنگاران را میدید سرش را به سوی دیوار میچرخاند. خسرو حیدری بغض کرده بود و وقتی یکی از گزارشگران شبکه 5 جلو آمد تا از او مصاحبه بگیرد خواهش کرد که مصاحبه نکند. سیاوش هم حال و روز خوشی نداشت، انگار دنیا مثل آوار روی سرش خراب شده بود. حنیف عمرانزاده هم یکی از ناراحتترین بازیکنان بود؛ مردی که تعصبش حالا بر هیچ هواداری پوشیده نیست. غلامحسین مظلومی صم و بکم به جایی خیره شده بود و لبخند تنها چیزی بود که نمیشد در چهره بازیکنان و کادر فنی دید! باید بهزاد غلامپور را می دیدید که چه حال و روزی دارد. دستهایش را پشتکمرش گرفته بود در حالی که فقط به موزاییکهای روی زمین نگاه میکرد قدم میزد. در این لحظه محمود بابایی مشاور واعظ آشتیانی که لبخند تلخی بر لبهایش بود جلو آمد و به بازیکنان و کادر فنی دلداری میداد و از آنها میخواست که زودتر بروند و سوار اتوبوس شوند. همه ناراحت بودند حتی مدد جباری و ارسطو که کار تدارکات تیم بر دوش آنها است. این وسط اما یکی از بازیکنان استقلال که همیشه داعیه تعصب و غیرت دارد خوشحالتر از دیگران بود. اگر چهره خندان و شاداب امیرحسین صادقی پس از باخت استقلال را میدیدید هرگز باور نمیکردید که او همان مدعی تعصب است. صادقی در حالی که زیر لب آواز میخواند و میخندید آمد و از دالان منتهی به خروجی درب ورزشگاه رد شد و رفت! او سعی میکرد خود را بیتفاوت جلوه بدهد البته موفق هم بود چون هر کسی چهره او را دید فیالفور متوجه شد که او از این باخت ناراحت نیست! شاید به دلیل همین رفتار بود که باشگاه ساعاتی بعد صادقی را اخراج کرد.
حکمی که چندان هم غیر قابل پیشبینی نبود!