ناصر شیردل
آخرین دوره لیگ آزادگان، یک میهمان ویژه داشت؛ اصغر شرفی و تیم برق شیراز. در آن تیم دو نفر چهره شدند، مهدی شیری و ناصر شیردل با آن سر تراشیدهاش که در فوتبال ایران جدید بود و البته آن اقتدار فراوانش در کارهای دفاعی. شیردل با آن فیزیک ویژهاش خیلی زود مشتریان دست به نقدی پیدا کرد، استقلال و پرسپولیس آماده خریدنش بودند اما او بزرگترین اشتباه زندگیاش را انجام داد و با محو شدن از فوتبال ایران تاوان داد. شیردل شیفته پولهای علی شفیعزاده شد و با همان سرعتی که بالا آمد سقوط کرد و در پیکان به آخر خط رسید.
علیرضا منصوریان
پس از مدتها عکسی از او در مطبوعات چاپ شد، این همان علیرضا منصوریان بود؟ مردی که علی پروین اعلام کرد تنها کسی است که لیاقت پوشیدن پیراهن شماره 7 تیم ملی را دارد؟ منصوریان در پیراهن تیم یونانی با سری کاملا تراشیده و در حالی که دیگر از آن موهای فرفری دوستداشتنی خبری نبود. منصوریان در ماینس و سنپائولی هم با این آرایش جدید ادامه داد و دیگر حاضر نشد مویی روی سرش ببیند حتی وقتی دوباره آبیپوش شد. در این سالهای آخر سر تراشیدهاش کمک میکرد تا یار دوازدهم رقبای استقلال را بتوان خیلی راحت شناخت.
علی قربانی
یکی از بازیکنان کلیدی ملوان تحت هدایت نصرت ایراندوست بود، به خصوص پس از آن گلش به فرشید کریمی که در بازی با پرسپولیس چهره شد. نکته اصلی بازی او این بود که در همه نقاط زمین توانایی بازی داشت و از این رو یک «آچار فرانسه» کامل به حساب میآمد. موهای از ته تراشیدهاش کمک کرد تا خیلی زود پلههای پیشرفت را طی کند، به مس کرمان رفت تا با نادر دستنشان کار کند و تبدیل شود به بازیکن موردعلاقه او، البته خیلیها این دوست داشتن را به این موضوع ربط میدادند که او معلم کامپیوتر همسر دستنشان است.
سیاوش اکبرپور
او جدیدترین محصول مکتب کچلی در فوتبال ایران است، استقلال در اردوی ترکیه بود که عکس جدید شماره 10 با آن سر از ته تراشیده منتشر شد تا آبیها پس از یک فصل دوباره یک علیرضا منصوریان دیگر پیدا کنند و البته امیدوار باشند که شماره 10 مانند صاحب قبلی این شماره به نفع رقبا همه کار نکند. گویا این تراشیدن موها به دلیل منشور اخلاقی و فشارهای وارده است اما اکبرپور شاید درست متوجه نشده، مشکل او طبق منشور آن ریش لنگری بود نه حدود 15،20 سانتی بالاتر. اما گویا سیاوش اکبرپور در یک منفی و مثبت اشتباه کرده است.
عادل کلاهکج
او این روزها حسابی شهر را به هم ریخته و قضیه رفتنش به پرسپولیس یا ماندنش در صبا سروصدا به پا کرده است. کلاهکج را با بازیهای خوبش در تیم ملی امید و فولاد به یاد میآوریم ولی دو سال حضور کمرنگ او در صبا باعث شده آن خاطرات را تا حدودی به دست فراموشی بسپاریم. حضور او در پرسپولیس میتواند مقدمهای باشد برای بازگشت مجدد این بازیکن به روزهای اوجش و ماندنش در صبا، با محمد حسین ضیایی که همیشه از او در پست غیرتخصصیاش استفاده میکند و شاید یک سال دیگر بر حضور او در سایه بیفزاید.
علی آذری
با صعود استیلآذین به لیگ برتر بر تعداد کچلهای لیگ اضافه شد. تمایز او با بقیه این است که علاوه بر ظاهر متمایزش یک بازوبند کاپیتانی هم دارد. آذری اگرچه سابقه حضور در سطح اول فوتبال را دارد اما چند سالی است که ترجیح میدهد در لیگ یک فعالیت کند، او آن قدر در استیلآذین ماند تا با این تیم به لیگبرتر صعود کند. به نظر میرسد او سالهای آخر حضور در فوتبالش را میگذراند و به زودی به جمع کچلهای بازنشسته میپیوندد تا امثال علی منصوریان احساس تنهایی نکنند. آذری تنها مدافع حاضر در این لیست است.
علی حنطه
اسپالتی لیگ برتر. او در ابتدای حضورش در ابومسلم مشهد به خاطر شباهت ظاهری و نتایج شگفتانگیزی که با سیاهجامگان به دست آورد بسیار برازنده این لقب بود اما ادامه حضور او در مشهد نشان داد که برای شبیهشدن به یک مربی بزرگ خصوصیات دیگری به جز کچل بودن لازم است. حنطه در زمان بازیگریاش هم با این ظاهر در میادین ظاهر میشد و به همین دلیل یکی از پیشگامان این عرصه محسوب میشود! حنطه این فصل مجددا با تیم پیام در فوتبال مشهد فعالیت میکند و میخواهد ثابت کند که چندان هم با همتای ایتالیاییاش فاصله ندارد!
علیرضا مرزبان
یک کچل وارداتی! او سوغاتی افشین قطبی از ینگهدنیا بود تا علاوه بر علی حنطه یک مربی دیگر با این ظاهر در فوتبال ما وجود داشته باشد بود. مرزبان مصداق خوبی برای آن مثل معروف که میگویند کچلها خوششانس هستند، نیست. این مربی پس از چند ماه حضور در کنار افشین قطبی با او به مشکل برخورد و پرسپولیس را ترک کرد و بعد از آن با حمید استیلی و سعید عزیزیان یک باند را تشکیل داد. این باند ضد قطبی این فصل به استیلآذین رفته تا خارج از سایه و نام قطبی تواناییهایشان را به رخ همگان بکشند.
محسن سلطانی
یک کچل بدشانس؛ این بازیکن که در زمان محمد حسین ضیایی در صبا یک نیمکتنشین صرف بود بعد از جدایی از این تیم به لیگ یک و تراکتورسازی رفت. سلطانی در تراکتور نشان داد که استحقاق آنچه که در صبا به سرش آمده را نداشته و تواناییهای زیادی دارد. به جرات میتوان گفت او یکی از دلایل اصلی حضور تراکتورسازی در پلیآف دو فصل گذشته بود. فصل گذشته هم بعد از اینکه امیر عابدینی خطر سقوط را در بیخ گوشش احساس کرد به سراغ این بازیکن رفت تا شاید او بتواند داماش را یک تنه نجات دهد اما این اتفاق نیفتاد.