مقدمه بیربط اول: نقل است از پیامبر اسلام(ص) که «اگر کسی بیش از سه روز در حالت قهر باشد از ما نیست.»
مقدمه بیربط دوم: در بافت قدیم بعضی شهرها همچون شیراز، معابری وجود دارند که به گذر قهر و آشتی معروفند.
مقدمه بیربط سوم: گذر قهر و آشـــتی به معابـــری گفته میشد که دو نفر به سختی از آن عبور میکردند و افراد هنگام عبور از آن چارهای جز روبرو شدن باهم نداشتند و این یعنی سلام.
مقدمه بیربط چهارم: در اخلاق حرفــهای هیچگاه، هیچ نوع درگیــری منجر به قهر نمیشود.
عدهای از مدیران ورزشی و شاید هم غیرورزشی ما به دلایل نامعلومی باهم قهر میکنند و به دلایل نامعلومتری باهم آشتی. بعضا بیشتر از زمان آشتی در زمان قهر به سر میبرند و بیشترین سفیر اعزامی آنان سفیر صلح است ، این در حالی است که هر کدام از آنها القابی از مکتب و مذهب را با خود یدک میکشند.
شنیده شد که آقای واعظ، مدیرعامل تیم بزرگ پایتخت با مدیرعامل قبلی همین تیم، آقای فتحاللهزاده آشتی کرد. خبر در نوع خود، عجیب و غیرقابل باور بود. اینکه آیا مدیرانی در این سطح باهم قهر میکنند؟ آیا آنان اساسا قهر هم آموختهاند؟ چرا این آقایان به اصطلاح مدیر، در تمام این سالهای آموزش، درنیل به این مدارک عریض و گاه طویل، موفق به مطالعه بخش قهر در فصل اخلاق حرفهای نشدهاند؟
خدای را شکر که امروز برای آشتی ضرورتی برای عبور از کوچههای تنگ و تاریک در بافت قدیمی شهر نیست، وگرنه این مدیران متشخص باید همه عمر صدارتشان را به جای خدمت به تیم و طرفداران، در صف طولانی آشتی تلف میکردند.
شکرانه وجود اتوبان به جای گذرآشتی هر چه باشد، میارزد. اتوبان آشتی، در کلانشهری مثل تهران که باعث شد تا بانیان فوتبال، با ماشینهای آخرین مدل، آرام، زیبا و دلپذیر از کنار هم عبور کنند و بدون برداشتن کلاهی، فقط با تکان دادن سر، وقتشان را برای صرف خدمت به مردم ذخیره کنند و...
و خدا را شکر که واعظ هم در سراشیبی آشتی قرار گرفت. خدا را شکر.