او همچنین در تیم کشاورز تهران هم بازی کرد. اصغرخانی در پایان فوتبال حرفهایاش به تیم فوتسال استقلال رفت و از همانجا بود که فوتبال را کنار گذاشت و وارد عالم مربیگری شد. این بازیکن قدیمی فوتبال هماکنون سرمربی تیم جوانان استقلال است.
اصغرخانی از دوران فوتبالیاش خاطراتی دارد که یکی از آنها را اینطور بیان میکند: «سال 78 از تیم ماشینسازی تبریز به استقلال آمدم. آن زمان در شهرستان ما زدن ریش و سبیل مرسوم نبود و من همیشه سبیل داشتم، برای همین وقتی به استقلال رفتم، بچهها خیلی به من گیر میدادند و دائم میگفتند ایوب سبیلهایت را بزن ولی من خجالت میکشیدم. یادم میآید با سپاهان بازی داشتیم؛ روانه اصفهان شدیم.
اطلاع نداشتم که بچههای تیم برنامه گذاشتند تا در این سفر سبیلهای من را بزنند. فرهاد مجیدی، اکبرپور و سیروس وقتی من خواب بودم نقشه خود را عملی کردند و نصف سبیلهای من را زدند. صبح از خواب بیدار شدم دیدم اتاقمان خیلی شلوغ است، تعجب کردم، وقتی علت را پرسیدم بچهها گفتند ایوب تولدت است، ما آمدهایم جشن بگیریم. من منظور
آنها را از تولد نمیفهمیدم و با اصرار به آنها میگفتم که چنین چیزی نیست. ولی آنها همچنان میخندیدند و میگفتند تولدت مبارک. بلند شدم تا برای شستن دست و صورتم بروم. ناگهان چشمم به آینه افتاد و دیدم نصفی از سبیلهایم نیست. تازه آنجا بود که فهمیدم منظور بچهها چی بوده.
خودم هم خندهام گرفت در ضمن از شدت خجالت داشتم آب میشدم. وقتی بچهها میخواستند برای خوردن صبحانه بروند از شدت خجالتی که داشتم به اکبرپور گفتم به ناصرخان بگو ایوب دندان درد دارد و نمیتواند بیاید، غافل از اینکه بچهها زودتر ماجرا را به او گفته بودند. برای همین ناصرخان به اکبرپور گفته بود خودم میدانم که چه بلایی سر بیچاره آوردهاید و این شد ماجرای زدن سبیلهای من!»/ش