سید علی موسوی، مهاجم سال های نچندان دور ایران و استقلال، با حضور در ایسنا، از خاطرات فوتبالیش صحبت کرد. او که از نسل طلایی فوتبال ایران است، دوم فرودین سال 52 در خرمشهر به دنیا آمد. او در باشگاه های زیادی بازی کرده که از جمله ی آنها می توان به پاس تهران، استقلال تهران، فولاد خوزستان و بایرن لورزکوزن اشاره داشت. او که در تیم طلایی 1996 حضور داشته، از ستاره هایی است که در فوتبال ایران زود افول کرد. محوریت گفتگوی ایسنا و علی موسوی بیشتر به زمان حضور او در استقلال و خاطراتش از این تیم اختصاص داشت. مشرح این گفتگو را می خوانید:
* آقای موسوی اگر موافق باشید از شروع فوتبالتان بحث را آغاز کنیم.
- من در امید هما بازی میکردم و برای خدمت سربازی باید به یک تیم نظامی محلق میشدم. سه یا چهار تیم در آن سال در لیگ حضور داشتند که بازیکن سرباز به خدمت می گرفتند. یکی از یان تیمها پاس بود. من همزمان در تیم امید و بزرگسال پاس حضور داشتم و آن زمان پاس از مهاجمان خوبی مثل برمک، هاشم حیدری و گروسی بهره میبرد. در پاس یک ربع، بیست دقیقه بازی میکردم و بعد از مدتی فیکس شدم و به تیم ملی 96 رسیدم.
* فرق فوتبال آن زمان با الان را در چه میبینید؟
- واقعیت این است که آن زمان همه چیزمان فوتبال بود. هر جا توپ بود، ما آنجا بودیم. شاید باورتان نشود، ولی از یک فوتبال میرفتیم سرتمرین و 30 الی 40 دقیقه پیش از تمرین، با شوق و اشتیاق کار میکردیم.
* پول مهم نبود؟
- مهم بود، اما کسی به خاطر پول، تمرین را ول نمیکرد.
* قراردادتان در آن زمان، چقدر بود؟
- شاید باورتان نشود، ولی کل دریافتی هفت – هشت سال فوتبال من ، 300 الی 400 میلیون تومان بود.
* ولی بازیکنان فعلی، حدود 700 میلیون تومان میگیرند.
- من هم فکر میکنم، این پول بهتر است در بازیکنان نوجوان و تزریق فکر حرفهای به آنها هزینه شود. زمان ما زمین خاکی کار مدارس فوتبال را میکرد.
* اگر در حال حاضر فوتبال بازی می کردی، به نظرت چقدر دریافت می کردی؟
- من یک چیز می گویم، خودتان حساب کنید. من وقتی از پاس به استقلال آمدم، سقف قرارداد در این تیم هشت الی 9 میلیون بود. من در آن سال 15 میلیون گرفتم. الان بین مردم می نشینید و میگویند فلان بازیکن چرا میلیاردی پول میگیرد؟
* راست است که میگویند رضایتنامه ات 20 میلیون برای استقلال آب خورد؟
- دقیق نمیدانم، یک درگیریای بود بین سردار ملاحی و خدا بیامرز فتحاللهزاده.
* چرا خدا بیامرز، حاجی که زندست!
- ربطی ندارد. به آدم زنده هم میگویند (با خنده)
* خب چطور به استقلال آمدی؟
- آن زمان پرسپولیس و استقلال به دنبال من بودند و پیشنهاد 20 میلیونی از پرسپولیس داشتم. یکی از مسئولان استقلال هم آن زمان گفت موسوی بازارگرمی میکند. به هر حال من رفتم به مشهد تا استراحتی بکنم و شبی که به تهران برگشتم، دیدم مسئولان استقلال در فرودگاه منتظر من هستند. خلاصه همان شب رفتیم و استقلالی شدم. من از بچگی استقلالی بودم و عاشق بازی مرفاویی بودم. 13- 14 ساله بودم که خودم را با مرفاوی مقایسه میکردم و می گفتم میشود 20 سالگی به استقلال بروم و در کنار مرفاویی بازی کنم؟
* شد؟
- با یک سال اختلاف رسیدم.
* مشکل فوتبال ایران چیست؟
- روزنامهها ، بازیکنان را بیشتر از آنچه که هستند، بزرگ میکنند. همین شده که در سطح بینالمللی بازیکن بزرگ نداریم. زمان ما آنقدر بازیکن بزرگ بود که فرصت اشتباه نداشتیم. با کوچکترین اشتباه نیمکت نشین می شدیم. اما در حال حاضر کسی به آن صورت جایگاه دیگران را تهدید نمیکند.
* چرا تیم 96 را همه دوست داشتند؟
- آن نسل یک نسل جنگنده ، با تعصب و در کنار مردم بودن، برای مردم جذاب بودند. مثلا کریم باقری یک چیز خاص و جذاب برای مردم داشت یا خداداد و عابدزاده. مردم هم فوتبال را میشناسند. همین مسائل بود که مردم را به سمت فوتبال میکشاند. همین بازی اخیر رئال یا دورتموند را نمیدانم دیدید یا نه، من 10 دقیقه پایانی آن را ایستاده تماشاگر کردم . این فوتبال جذاب را ما داشتیم که متاسفانه آن را از دست دادهایم من خودم به عشق سه نفر استقلالی شدم و کلا وارد فوتبال شدم.
* چه کسانی؟
- مرفاوی، نامجو مطلق و عابدزاده. اما الان فلانی دو تا پاس میدهد، یک میلیارد میگیرد.
* به نظرت پول باعث شده فوتبال ایران به این وضع بیافتد؟
- پول در همه جای دنیاست. اما نگاهها چگونه است؟ یکی پول بیشتر میگیرد و به جایش تمرین بیشتری میکند، اما کسانی هم هستند که پول میگیرند و صرف انحرافات و خوشگذرانی میکنند که این آسیب زاست.
* علی موسوی، از نسل بازیکنان سوخته استقلال است؟ به حقش رسید؟
- تا این که بدنم رو به جراحی نسپردم، همان بودم که مردم توقع داشتند. بعد از جراحی در آلمان، پزشکی گفت، بیست الی سی درصد از سرعت و رفلکسم را کم کرد. در آلمان مدد زیادی داشتم و سرمای آلمان هم آن را تشدید میکرد. در ایران به خاطر نگاهها دردم را بروز نمی دادم . در ایران میدانید که به بازیکن که یک بار عمل کرده جور دیگری نگاه میکنند. با مصدومیت بازی میکردم، اما خودم از بازیم راضی نبودم. دلیل افتم هم سه عملی بود که کرده بودم. من تا زمانی که مصدوم نشده بودم، حقم رای گرفتم. طوری بازی میکردم که نیاز به پشتوانه نداشتم. آن زمان که آماده بودم، جای دایی و خداداد هم بازی میکردم، ولی آن مصدومیت فوتبالم را نابود کرد.
* حتما به خاطر جایی که به دنیا آمدی، فوتبال خیابان را می شناسی، خودت از همین فوتبال به سطح اول کشور آمدی، در حال حاضر در تهران چنین چیزی مشاهده نمیشود، در جنوب ایران هنوز این مساله وجود دارد؟
- در جنوب ایران هنوز هست. این فوتبال خیابان، مدرسه فوتبال ما بود. جبران مدارس فوتبال بود که در همه دنیا وجود دارد. کسی که از صبح تا شب در کوچه و خیابان بازی میکرد، روزی 10 هزار ضربه به توپ میزد. 13 ساله بودم که با توپ پلاستیکی کارهایی میکردم که برایم تکنیک میآورد. اما الان چمن مصنوعی ایجاد شده و جوانان الان از فوتبال دور شدهاند.
* بازی ایران ، استرالیا بودید؟
- در تمرین روی پایم شکست و نشد در تیم ملی حضور داشته باشم.
* میخواستیم درباره تهامی و این که گفته شده که از تهران تماس گرفتهاند و گفتند او به جام جهانی نرود هم صحبت کنیم.
- من هم جام جهانی نرفتم. شماها هم بودید به جام جهانی میرفتید(با خنده) . آن زمان همه چیز به هم ریخته بود. در اردوها بودم و دیگر نمیخواهم دربارهاش صحبت کنم.
* یه خاطره هم که شیرینی جام ملتها را از بین برد، فوت پدرت بود.
- بله. زمانی که به تهران برگشتم از این مساله مطلع شدم. مایلی کهن از این ماجرا اطلاع داشت، ولی چیزی به من نگفت.
* مایلی کهن سخت گیر بود؟
- به نظرم او در 96 خیلی موثر بود. سخت نمیگرفت. مایلی کهن رفتاری داشت که بازیکنان لازم داشتند. اگر او نبود همه چیز در تیم به هم میریخت. رفتارش لازم بود. بازیکنان آن سال ما خوش تیپ و خوش تکنیک و همه چیز تمام بودند (با خنده) خوب جمع کردن این جمع کار سختی بود، به نظرم حضور مایلی کهن در آن زمان برای مدیریت تیم لازم بود. سخت گیریهایش هم غیر معمول نبود. سخت گیریهای او بیشتر به سر موقع آمدن و رفتن بود. البته اجازه دخالت در کادر فنی را هم نمی داد. او هیچ وقت ما را مجبور به نماز خواندن نکرد. اگر هم چیزی بود به اعتقادات خود بچهها مربوط بود.
* یک خاطره خاص از 96 دارید؟
- از همه نظر آماده بودیم. در آن گرمای دوبی من و عابدزاده سرمای سختی قبل از بازی با عراق خوردیم. چهار صبح قبل از بازی تب و لرز داشتیم و از لحاظ بدنی تحلیل رفتیم. به هر حال ما آن بازی را باختیم و همان باخت کمک کرد تا بالا بیاییم. بعد از بازی با عراق منو عابدزاده به تیم ملی برگشتیم و انصافا خوب هم نتیجه گرفتیم. اما یک نکته جالب در امارات بود. ما در امارات حتی یک لحظه هم احساس غربت نکردیم. ایرانیها آنقدر از سر و کولمان بالا رفتند که احساس میکردیم در ایران هستیم. راستی یک چیز دیگر هم یادم میآید، پنالتی محرمی بود. وقتی پنالتیاش را خراب کرد و به فینال نرفتیم. یک لبخند زد که خیلی تلخ بود، اما الکی به او گفتند بیتعصب است. خود من پنالتی هفتم را قرار بود بزنم، آنقدر استرس داشتم نمی خواستم بزنم. انصافا شرایط سختی بود.
* یکی از مسائلی که می گوییم به حقت نرسیدی همین عدم حضورت در جام جهانی 98 است.
- برای حضور در 98 یک پشتوانه محکم می خواستیم، به غیر از 14 و 15 نفر که حقشان بود، باقی کسانی بودند که با یک نیروی دیگر رفتند. آن زمان همه چیز بر هم ریخته بود. فدراسیون در تغییر و تحولات بزرگی بود. مربی تیم عوض شده بود. خیلی اتفاق افتاد که مانع از رفتن من به جام جهانی شد.
* احساس میکنم، نمی خواهی کامل ماجرا را تعریف کنی.
- خب ، من یکی از بهترین فورواردهای آن زمان ایران بودم، ولی نرفتم، واقعا چی بگم؟
* زمان مایلی کهن ، بیشتر کسانی که دعوت میشدند از پرسپولیس بودند. با حضور پورحیدری تعداد استقلالیها بیشتر شد، ولی با حضور طالبی، عملا نصف تیم ملی پرسپولیس و نصف دیگرش استقلال شد. به نظرت این ماجرا به ما آسیب نزد؟
- خب میتوان این گونه هم دید که هر بازیکنی که ستاره شد جذب این دو تیم میشد . از این دو تیم هم به تیم ملی میرسیدند. به نظرم دو قطبی بودن فوتبال در آن زمان به نفع فوتبالمان بود.
* برگردیم استقلال ، زمان ناصر حجازی به استقلال آمدید.
- خدا رحتمش کند. حجازی از همه نظر به من اعتقاد داشت. شاگردیش را دوست داشتم . روزی که به استقلال آمدم برایم آرزوی موفقیت کرد و این برایم لذت بخش بود.
* به خاطر دارید که چند گل برای استقلال در اولین فصلت حضورت در این تیم به ثمر رساندی؟
- با احتساب جام حذفی و باقی مسابقهها فکر میکنم 20 گل را به ثمر رساندم. آن سال با فرهاد مجیدی همتیم بودم و انصافا چشم بسته همدیگر را پیدا میکردیم.
* اگر موافق باشید برویم سراغ بازی استقلال و دالیان. آن بازی که شاید بهترین بازی تو در استقلال بوده است. آیا برومند در آن بازی گل بدی خورد؟
- سه تا گل بد خورد. حرف و حدیث برایش درست شد و البته باید بگویم توپهای سادهای نبودند. یکی از آنها به قصد سانتر بود که با تغییر مسیر وارد دروازه شد. من چیزی ندیدم که برومند در آن بخواهد کمکاری کند. آن زمان هر کس در یک بازی ضعیف بود از این انگها به او میچسباندند اما واقعا درست نبود. به هر حال بازی با دالیان یک بازی تاریخی بود. آن بازی همزمان با محرم شده بود و 120 هزار تماشاگر هم سینه میزدند و هم خوشحال بودند و در آن زمان به ما شور حسینی دست داده بود و توانستیم هم یک پاس گل طلایی بدهم و هم گل طلایی بزنم.
* نیمه اول با چه نتیجهای تمام شد؟
- 2 بر یک به سود ما تمام شد. ناصرخان آمد و در بین دو نیمه گفت همه چیز خوب است و به همین ترتیب ادامه دهید و به زمین رفتیم و به یکبار 3 بر 2 عقب افتادیم. دقیقه 90 یک پاس خوب به اکبرپور دادم و کار به تساوی 3 بر 3 کشید. در گلهای طلایی هم در دقیقه 117 در حالی که تمام عضلاتم گرفته بود با یک شوت در حالی که به سمت دروازه چرخیده بودم، گل زدم و کار 4 بر 3 به سود استقلال شد.
* به حجازی حق میدهید که برومند را درون دروازه برابر جوبیلو قرار ندهد؟
- حق که میدادم. برومند سه گل بد خورده بود. حجازی از یک لحاظ یقین کرده بود که برومند از قصد آن گلها را خورده است. اما به نظر من به ترکیب نباید دست میزد. به هر حال قسمت بود. ما برابر جوبیلیو بهتر بودیم و باختیم اما برابر دالیان خوب نبودیم و بردیم. به هر حال بدشانسی آوردیم و قهرمان آسیا نشدیم.
* در آن بازی یک موقعیت خیلی خوب را از دست دادی.
- آن گونه نبود که فکر میکنید. یک سانتر برای من شد و خورد به زمین. نشد به خوبی به آن ضربه بزنم. به همین دلیل ضربه سر من از بالای دروازه راهی اوت شد. آن توپ را حتی کامپیوتر نمیتوانست تشخیص دهد.
* از آن بازی دیگر چه چیزهایی در خاطر دارید؟
- آقای رشیدی در بین دو نیمه رفت و در دروازه ژاپنیها آب ریخت. آنها البته قبل از آن درون دروازه خودشان پودر ریخته بودند. گفته بودند آنها دروازهشان را جادو کرده بودند. خلاصه هرچه که میزدیم درون دروازه نمیرفت.
* اگر موافق باشی به بازی استقلال و سایپا بپردازیم. آن بازی معروف که 3 بر یک استقلال جلو بود و بعد باخت.
- آن بازی یک بازی بود که حجازی تعویضهایی در آن انجام داد که خودش باعث باخت استقلال شد. من 6 – 7 سال بعد از آن بازی در تیم هما شاگرد علیدوستی شدم. او جریان آن بازی را به من گفت و افزود که من در آن دیدار هرچقدر به دفاعهایم گفتم به جلو بروند این کار را نکردند اما وقتی تو تعویض شدی همه جلو آمدند و ما گل زدیم. من دو گل در آن دیدار به ثمر رسانده بودم و با تعویضم سایپا به جلو آمد.
* قبول دارید که آن بازی کمی مشکوک بود؟ ناصر خان همواره به چند نفر در آن بازی مشکوک بود. شما در زمین بودید و خیلی چیزها را بهتر از بقیه دیدهاید. واقعا چیز خاصی وجود داشت؟
- من به خدا در این حرفها و حدیثها نبودم. تا الان هم چیزی نشنیدهام. در آن زمان که آن اتفاق افتاد اگر هم چیزی بوده من متوجه نشده بودم. در آن بازی فقط به یکباره بازی برگشت وگرنه کسی اهل این کارها نبود و ما همه استقلالی بودیم.
* چطور شد به آلمان رفتید؟
- رودی فولر در بازیهای جام باشگاههای آسیا من را دیده و پسندیده بود و مقدمات رفتن من را فراهم کرد. ابتدا به فورتونا رفتم و بهترین گلزن شدم. سپس به لورکوزن رفتم و در بازی تدارکاتی در انگلستان برابر کاونتری مصدوم شدم. با پایان مصدومیتم تا خواستم باز به میدان بروم 6 ماه مصدوم شدم.
* یک بار فتحاللهزاده جایی مصاحبه کرده بود و گفته بود حسرت تنها بازیکنی که میخورم علی موسوی است. آینده بسیار درخشانی داشت.
- قبول دارم و فکر میکنم آن مصدومیت من را از لحاظ روحی و روانی به هم ریخت و نشد دیگر بازی کنم.
* در لورکوزن قلعهنویی را دیدی یا نه؟
- واقعیت این است که قلعهنویی و فتحاللهزاده به آلمان میآمدند. یکی دوبار او را دیدم. فتحاللهزاده که بیشتر برای درآمدزایی استقلال میآمد. قلعهنویی هم میآمد و چیزهایی مینوشت و میرفت. شاید کلاسهای مربیگری هم وجود داشت ولی من در جریان آن نبودم. شاید هم اصلا چیزی نبود. قلعهنویی به مربیگری علاقه داشت و آن چند باری هم که در تمرینها دیدمش از تمرینها یادداشت برمیداشت.
* و بعد از آلمان برگشتی به ایران.
- بله در اواخر سال 80 بود که به استقلال بازگشتم و با این تیم قهرمان شدم.
* اگر موافق باشید درباره بازی آسیایی بانکوک صحبت کنیم.
- من قبل از آن بازیها از ناحیه زانو آسیب دیده بودم. یک اردویی در امارات داشتیم و قرار بود بعد از امارات به بانکوک برویم. من آنقدر درد داشتم که فقط میخواستم از تمرین در بروم. آقای صفایی فراهانی در آنجا به من گفت حتی اگر پایت قطع شود باید با ما به بانکوک بیایی. به هر حال کادر پزشکی تلاشش را کرد و من به بانکوک رفتم. در اولین بازی حضور نداشتم و به جای من هاشمیان بازی کرد. سپس تا آخر پیش رفتیم و قهرمان شدیم.
* در بازی با عمان بودید؟
- بازی با عمان من نرفتم. دقیقا نمیدانم چه اتفاقی افتاد اما وقتی بازی را باختیم کمی اردو به هم ریخت. بازیکنان کمی به هم ریخته بودند و یکدیگر را مقصر میدانستند که البته با مدیریت فدراسیون و جلسه بین بازیکنان این مشکل سریعا حل شد. آن بازی برای ما نگرفت. عمان را دست کم گرفته بودیم.
* خاطره خاصی از بازیهای بانکوک دارید؟
- یک بازی خوب انجام داده بودیم وبا خاکپور یا کس دیگر باید برای تست دوپینگ میرفتیم. متاسفانه هرچقدر آب خوردیم نشد که تست دهیم. سه ساعت اتوبوس ایران را به خاطر ما نگه داشته بودند تا ما تست دوپینگ بدهیم (با خنده). یک خاطره دیگر هم دارم. اوقات فراغتمان را در دهکده المپیک بانکوک بودیم. در آن دهکده همه کشورها بودند. بعدازظهرها جشن برگزار میشد. اما ما معذوریت داشتیم و نمیتوانستیم در آن شرکت کنیم. به هر حال با نام ایران که میروید باید یک سری مسائل را رعایت کنید. ما در آن 20 روزی که آنجا بودیم همه سرگرمیمان موتورهای سه چرخهای بود که حمید استیلی سوار میشد و 6 نفر روی گردنش مینشستیم. این گونه اوقات فراغتمان را پر میکردیم.
* یک دوره هم در استقلال بودی و آخرین هفته استقلال قهرمانی را دو دستی به پرسپولیس تقدیم کرد. یک تک به تک استثنایی را در آن بازی از دست دادی.
- باور کن من نمیتوانستم کاری کنم. شوت محمود فکری بود و اتفاقی برابر من افتاد. خیلی دوست دارم فیلم آن را ببینم. آن زمان هم که استقلال و پرسپولیس در شهرستانها حداقل مساوی را میگرفتند. بازیکنان با غرور خاصی به زمین رفتند و متاسفانه باختیم.
* اتفاق خاصی واقعا نیفتاد؟
- نه. بازیکنان استقلال شب قبل از بازی به گشت و گذار و اسب سواری مشغول شده بودند و بازی را ساده گرفته بودند.
* ولی منصور پورحیدری اعتقاد دارد مسائلی آنجا اتفاق افتاده که حتما یک روز آنها را افشا میکند.
نمیدانم منظور آقای پورحیدری چیست ولی قبول دارم یک عده موذی بودند و نمیشد سر از کار آنها درآورد. من واقعا هیچ وقت وارد این مسائل نمیشدم.
* بازی برابر آنیانگ در استقلال بودید؟
- من آخر بازی به میدان آمد. خود کرهایها یک ماه قبل از بازی هوا را پیشبینی کرده بودند و بر اساس آن هوا تمرین میکردند اما ما در زمین خشک شماره 2 آزادی تمرین میکردیم و اینقدر زمین سفت بود که ساق درد میگرفتیم. در عین ناباوری در 24 ساعت آب زمین را گرفت و استقلال به راحتی از آنیانگ باخت.
* برسیم به تیم رولند کخ.
- به شخصه با توجه به حضورم در لورکوزن و امکانات آنجا و دیدن کار کخ حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم بیاید کنار زمین شماره 2 آزادی و پشت صندوق عقب ماشینها لباس عوض کند و تیم را تمرین دهد. کخ با آن روحیه جنگندگی که آلمانیها دارد با تمام وجود کار کرد. این در حالی است که ما هیچ امکاناتی نداشتیم. او خیلی تحت فشار بود و هیچ وقت در ایران بشاش ندیدمش.
* نگذاشتند کار کند؟
- نخواستند کار کند. او مشکلاتی داشت که با بقیه سازگار نبود.
* چه کسانی؟ آیا قلعهنویی هم دست داشت؟
- امیر قلعهنویی اختلافاتی با کخ داشت. قبل از آمدن کخ قرار بود قلعهنویی سرمربی استقلال شود با آمدن کخ کمی اختلاف بین آنها ایجاد شد و در اردویی که در عربستان داشتیم اختلافات بیشتر شد. کخ به قلعهنویی گفت برو و فلان تمرین را با تیم انجام بده ولی آقای قلعهنویی تمرین دیگری را انجام داده بود. کخ با دیدن این مسئله به قلعهنویی گفت نمیخواهد دیگر با او کار کند که همان جا درگیریشان عیان شد و به قلعهنویی برخورد. من و سهراب بختیاریزاده قلعهنویی را گرفتیم و به کناری بردیم و با او صحبت کردیم که کخ روحیه ایرانیها را نمیشناسد و نمیداند که چقدر برای استقلال زحمت کشیدهاید. او شما را نمیشناسد. به هر حال با بازگشت به ایران همکاری با قلعهنویی تمام شد.
* به نظر میرسد افرادی از پیشکسوتان استقلال در نتیجه نگرفتن تیم کخ موثر بودند.
- (میخندد و سکوت میکند) چیزهایی وجود داشت ولی نمیتوان آنها را گفت. به هر حال عدهای از آنها برای استقلال سالها زحمت کشیده بودند و انتظار دارند که در کنار تیم حضور داشته باشند. به هر حال چند دسته بودند که دوست نداشتند کخ نتیجه بگیرد. برای خیلیها سخت است که یک خارجی را ببینند که بر جای آنها نشسته است. خود من هم همان هفته دوم برابر نفت آبادان مصدوم شدم.
* به خاطر دارید که تا با وحید شمسایی در لیگ قهرمانان آسیا زمان کخ به میدان میآمدید استقلال گل میخورد.
- ما هر بار به زمین میآمدیم دقیقه 70 بود و استقلال در منگنه بود. کخ ما را میفرستاد تا از فشار حریف کم کنیم. تا ما میرسیدیم به زمین کار از کار گذشته بود. شمسایی هم سالنی باز خوبی بود اما در چمن واقعا جواب نمیداد. خودش فهمیده بود نباید به چمن میآمده و بلافاصله پس از آن بازیها به سالن بازگشت.
* با پایان آن فصل از استقلال جدا شدی. چرا در استقلال نماندی؟
- قراردادم تمام شده بود و باید زیر تیغ میرفتم. بخیه داشتم و به هر دلیلی که بود نشد در استقلال باشم و 6 ماه به برق تهران رفتم. مصدومیتم که بهتر شد نیم فصل دوم به فولاد خوزستان رفتم. بوناچیچ در فولاد بود. بوناچیچ خودش یک بار بر سر بازیهای برق تهران ایستاده بود و از بازی من خوشش آمد و از من خواست به فولاد بروم.
* بوناچیچ مربی خوبی است؟
- بوناچیچ عالی است. تنها مربی است که دیدم هم از نظر مدیریت و هم از لحاظ تغذیه و تاکتیک واقعا حرفی برای گفتن داشت. من تقریبا 30 سالم بود که با بوناچیچ کار کردم ولی خیلی سرحال بودم. او از نظر اخلاقی شبیه مایلی کهن بود. به بازیکن رو نمیداد. او اصلا بداخلاق نیست و با او توانستیم رتبه سوم لیگ را کسب کنیم. بعد از او فرانچیچ به فولاد آمد. او بسیار خرافاتی بود. تیم آماده بوناچیچ را به او داده بودند و او توانست فولاد را قهرمان کند ولی باور کنید او از نظر فنی هیچ چیز نداشت. او تیم بوناچیچ را قهرمان کرده بود. بعد از قهرمانی فولاد با آقای رضاییان مدیرعامل آن زمان فولاد گفتم اگر بگذارید فرانچیچ به تیم دیگری برود، به فوتبال ایران خیانت کردهاید. او هیچ چیز بلد نبود و همه با او مشکل داشتند. او اگر به تیمی دیگر میرفت شاید تا سالها در ایران سرمربیگری میکرد.
* با همین مشاورهات به رضاییان باعث سقوط فولاد شدی.
(در این هنگام علی موسوی به شدت اصرار دارد که در آن فصل فولاد نیفتاده و در فصل بعدش سقوط کرده است. بعد از گذشت چیزی حدود 10 دقیقه موسوی تصمیم میگیرد تا به یکی از دوستانش که از نظر حافظه فوتبالی قبولش دارد تماس بگیرد و از او در این باره سوال کند. علی موسوی که از نظرش مطمئن است تلفن را روی آیفون میگذارد و از مخاطب میپرسد که فولاد در فصل بعد از قهرمانی با فرانچیچ در لیگ برتر چندم شده است که مخاطب نیز پاسخ میدهد فولاد در آن فصل سقوط کرد!)
علی موسوی که پذیرفته اشتباه کرده در ادامه میگوید: به هر حال نرفتن او از فولاد به تیمی دیگر باعث شد پایش زودتر از لیگ ایران کنده شود.
* بگذریم. بعد از فولاد کجا رفتید؟
- با درخواست آقای میثاقیان به ابومسلم رفتم. در دو سه بازی اول بودم اما به یک باره همه چیز به هم ریخت. میثاقیان از ابومسلم رفت و خداداد تیم را گرفت. من با خداداد رفیق هستم و با هم بگو بخند داریم اما با آمدن خداداد یک روز بر سر تمرین آمد و گفت آقای شفق گفته یک بند به قراردادتان اضافه کنید. همه این بند را امضا کردند ولی من این کار را نکردم. به خداداد هم گفتم خداداد ما یک قرارداد رسمی امضا کردیم دیگر نیاز به این نیست. تو میدانی با این بند هر بلایی که بخواهند میتوانند سرم بیاورند. به هر حال من امضا نکردم اما باشگاه گفت هر کس امضا نکند سر تمرین نیاید و به همین دلیل تا آخر فصل بازی نکردم. در آن یک بند گفته شده بود که باشگاه حق دارد بابت مسائل مختلفی قرارداد ما را کم کند. بعد از مدتی آقای کاظمی سرمربی آرمین تهران شد. یک نیم فصل به این تیم رفتم و سپس به مهرکام پارس رفتم. در آنجا شاگرد آقای فریبا بودم. میخواستم فقط بازی کنم و دنبال چیز خاص دیگری نبودم.
* در چند داربی به میدان رفتی؟
- من در سه داربی بازی کردم. یک بار با نتیجه یک بر صفر باختیم. گل پرسپولیس را در آن بازی هاشمینسب زد. یک بار یک بر صفر با گل علیرضا اکبرپور پیروز شدیم و یک بار هم با نتیجه یک بر یک بازی مساوی شد. گل استقلال را ملکیان به ثمر رساند.
* امیر قلعهنویی مدعیست که جنس هواداران استقلال عوض شده است. با این نظر موافقید؟
- قلعهنویی باید این گونه نگاه کند که زمانی که مربی استقلال نبود تماشاچیان او را تشویق میکردند. تماشاگران احساساتی هستند. فرهاد را دوست دارم ولی تشویق او چیز خاصی نیست و نباید به این تشویق با دید منفی نگاه کرد. یک روز امیر قلعهنویی تشویق میشود و یک روز فرهاد مجیدی. همه این چیزها هست و نباید منفی نگاه کرد.
* در استقلال به تو فحش دادند؟
- خوشبختانه حیا کن نگفتند. خدا را شکر تا زمانی که بودم کمکاری نمیکردم و تماشاگران از بازیام راضی بودند.
* لقب موسوی کلایورت از کجا آمد؟
- تقریبا جفتمان با هم به اوج رسیدیم و با هم افت کردیم. من وقتی به استقلال آمدم روی دست تماشاگران آمدم. شاید دلیل لقب کلایورت هم شباهت چهرهایمان باشد.
* بهترین خاطرهات از استقلال چیست؟
- به جز بازی با دالیان یک خاطره از عراق دارم. تازه به استقلال آمده بودم و یک بازی در لیگ آسیا داشتیم. آن زمان صدام در عراق بود. ما از عراق بدمان میآمد. به هر حال یک بازی با یکی از باشگاههای عراق داشتیم که یک بر صفر عقب بودیم. همزمان تیم پاس تهران با الطلبه عراق عراق بازی داشت. دقیقه 90 بود که داغون بودیم و به یک باره طرفداران عراقی به شدت خوشحالی کردند. خبردار شدیم الطلبه پاس را شکست داده، تمام ورزشگاه میلرزید. در چنین موقعهایی از لحاظ بدنی و فشار روحی دچار مشکل میشوی. علی چینی مچ پایش را گرفته بود و کنار زمین افتاده بود این در حالی بود که ما تعویض هم نمیتوانستیم بکنیم. به یک باره محمد نوازی سانتر کرد و من بلند شدم مثل شوت یک ضربه سر در دقیقه 93 زدم. ضربه سرم به گل تبدیل شد و همه آن هلهله به سکوت تبدیل شد. وقتی میخواستیم از زمین بیرون بیاییم واقعا میترسیدیم. در تهران هم 2 بر صفر آنها را شکست دادیم و به مرحله بعدی راه پیدا کردیم.
* بدترین خاطرهات چیست؟
- به بازی جوبیلیو ایواتا باید اشاره کنم. نشد که قهرمان شویم. از لحاظ مالی برابر آن تیم صفر بودیم اما از لحاظ فوتبالی یک سر و گردن بالاتر بودیم. میشد قهرمان شویم اما مسائل حاشیهای قبل از بازی مثل ماجرای برومند و بدشانسی عجیب برای گلزنی مانع از قهرمانی استقلال در آسیا شد.
* تیم 11 نفره علی موسوی در سیستم 2- 5 – 3 را چه کسانی تشکیل میدهند؟
- احمدرضا عابدزاده، نادر محمدخانی ، بختیاریزاده، خاکپور، زرینچه، نامجو مطلق، کریم باقری، مجتبی محرمی، کرمانی مقدم، علی دایی و خداداد عزیزی (فرهاد مجیدی).
* با فرهاد مجیدی رفاقتی دیرینه داری حتی یک بار خودم با او صحبت میکردم و میگفت بهترین زوج فوتبالیاش تو بودی.
- فرهاد یک مهاجم تکنیکی و محبوب است. او از لحاظ اخلاقی بسیار خوب است. من و او همدیگر را چشم بسته پیدا میکردیم. سال 96 با هم در اردوی تیم ملی بودیم و صبح با ماشین او به تمرین میرفتیم. یک بار در ماشینش خواب بودم که مایلی کهن از کنار ماشین ما گذشته بود. ساعت 8 صبح مایلی کهن جلسه گذاشت و گفت برایم نظم بسیار اهمیت دارد مثل آقای موسوی نباشید که در ماشین میخوابند. همان جا بود که فرهاد از شدت خنده به بهانه بستن کفشش خم شد و مدام من را نگاه میکرد و میخندید. یک بار هم زمان مرحوم حجازی بود که با هم به سر تمرین رفتیم. من ساکم را جا گذاشته بودم و از آنجایی که ناصرخان به این مسائل حساس بود و من هیچ لباسی با خود نداشتم به فرهاد گفتم خودم را به سرماخوردگی شدید میزنم و تمرین نمیکنم تا سر تمرین رسیدیم خودم را به سرفههای شدید زدم. دکتر تیم هم گیر داده بود که یک ب کمپلکس بزنم. دقیقا یادم نمیآید که موفق شد بزند یا نه. فقط یادم است فرهاد کل تمرین من را نگاه میکرد و میخندید.
* ناصر حجازی چطور آدمی بود؟
- یک جنتلمن واقعی بود. از معدود آدمهای روراست فوتبال ایران بود.
* بهترین مربی خارجیات چه کسی بود؟
- من با مربیان خارجی بزرگی مثل کرانکر اتریشی، دام، فولر و برتی فوکس کار کردم. انصافا همه آنها مربیان بزرگی بودند. اما در ایران احساس میکنم فرق چندان میان مربیان وجود ندارد. نتایج را عموما بازیکنان و مدیریت مربی رقم میزند.
* منصور پورحیدری چگونه شخصیتی است؟
- باشخصیتترین مربی ایرانی اوست. پورحیدری همه چیز را درون خودش میریزد و فرد بسیار باشخصیتی است.
* اگر به گذشته برگردید، چه تصمیمی را دیگر نمیگیرید؟
- مطمئن باشید به آلمان نمیرفتم.
* استقلال این فصل را چطور دیدی؟
- این تیم بسیار قدرتمند بود و حتی پتانسیلش را تا با اختلاف بالا قهرمان شود چرا که رقیبی هم نداشت اما به هر حال به حقش رسید و قهرمانی لیگ را جشن گرفت.
* تیم ملی ایران به جام جهانی صعود خواهد کرد؟
- واقعیت این است که وقتی گروه را دیدم گفتم آسانترین گروه ممکن به ما خورده اصلا فکر نمیکردم کار به اینجا بکشد. به هر حال امیدوارم یک معجزه اتفاق بیفتد و این درجا زدن ما با رفتن به جام جهانی به پایان برسد.
* به عنوان سوال آخر علی موسوی فرزندش را فوتبالیست خواهد کرد؟
- پسرم ایلیا استیل بدنی خودم را دارد. فکر میکنم روزی فوتبالیست بزرگی شود./ش