شدم مربی آزاد آموزش گلری
فعلاً که کارم شده آموزش دروازهبانی به 30 بچه که همه متولدین بعد از سال 1370 هستند. تو این بچهها خیلی استعداد هست. من که خیلی به اینها امیدوارم. وقتی بعضی از اتفاقات را میبینم فکر میکنم وظیفه دارم از بین این بچهها گلرهایی بسازم که حقشان را از فوتبال بگیرند. به خاطر اینکه قد خودم کوتاه بود، خیلی سعی کردم این بچهها را از کسانی انتخاب کنم که قدهای بلندی دارند. به نظرم چند تایی تو اینها هستند که میتوانند عالی باشند.
چون پسر احمدرضاست باید بشه گلر پرسپولیس؟
وقتی پسر عابدزاده به اسم اینکه پسر عابدزاده بوده میرود پرسپولیس چرا این بچهها باید پشت خط بمانند؟ من واقعاً نمیفهمم در پرسپولیس چه خبر است؟ چه کسی بازی این بچه را دیده که آوردش به پرسپولیس؟ کی گفته پسر عابدزاده بودن دلیل این است که دروازهبان خوبی هستی؟ شنیدم بهروز سلطانی هم گفته پس چرا پسر من را نیاوردند؟! بابا مگه پرسپولیس خونه خاله شده که هر کسی پسرش را ببرد تو تیم چون خودش قبلاً اونجا بازی میکرد؟ پسر احمدرضا را کی دیده؟ این هم شد دلیل که بگویی پسرم در تاتنهام دوره دیده یا در آمریکا چند تا عکس دارد؟ پس من هم یک عکس با مارادونا دارم، یعنی من هم باید بیایم تیمملی؟ اگر پسر احمدرضا گلر شد، من گلر نیستم!
سلطانی خودش کلاً 4 سال تو پرسپولیس بوده
البته بهروز سلطانی هم حق دارد که به این قصه گلایه کند. من با احمدرضا مشکلی ندارم. خودش دو سال شاگرد من بوده و ترسی هم ندارم که بخواهم چیزی نگویم و سکوت کنم. بازی در پرسپولیس حق کسی است که خوب بازی کرده و پله به پله و با سختی بالا آمده نه جای پسر من یا احمدرضا یا بهروز سلطانی. پسر بهروز را که دیدم، اصلاً کارش خوب نیست، مثل خود باباش! خود باباش وقتی تو رقابت با من کم آورد ول کرد رفت دارایی. خودش اینها را یادش است. کلاً 4 سال تو پرسپولیس بوده ولی من 11 سال گلر تیم بودم، دقت کردی؟ 11 سال. هیچکس این قدر گلر پرسپولیس نبوده.
قصه پرسپولیسی شدن
چطور آمدم پرسپولیس؟ برای این سؤالت باید بگویم سال 59 بود که شدم گلر پرسپولیس. آن موقع در تهرانجوان بازی میکردم، برای یک بازی محلی رفتیم جلوی تیمی بازی کردیم که تیم علیآقا پروین بود. در آن بازی حسابی جلوی تیمش ایستادم، اینقدر خوب بودم که بعد از بازی فرستاد دنبالم. یک کفاشی که کارهایش را میکرد گفت برو نمایشگاه علیآقا تو عارف. رفتم آنجا، گفت بچه کجا بازی میکنی؟ گفتم تو تهرانجوان بازی میکنم، جلوی خودتان هم بازی کردم و کلی توپ گرفتم از تیمتان! یادتان نیست؟ گفت بیا سر تمرین، من هم رفتم قرار بود دو روز بعدش با تیم ارتش بازی دوستانه داشته باشند. آن موقع وازگن صفریان با آرارات قرارداد بسته بود، مهدی عسگرخانی هم بود و کوروش شهباززاده. منتها بعد از 2 روز تمرین برای بازی وقتی ارنج را خواندند، دهداری من را گذاشته بود توی گل. همان جا وازگن و عسگرخانی ساکشان را برداشتند و رفتند تا من 2 سال، تک گلر پرسپولیس باشم!
هر کس به فکر رکورد من بود گرفتار تیر غیب شد
هر کس میخواست بیاید جای من را بگیرد. به تیر غیب الهی دچار میشد! خیلی از این 11 سال را من تنهایی برای پرسپولیس دروازهبانی کردم. مدتی میگفتند باید با بهروز سلطانی دورهای تو گل بایستیم، علیآقا یک تمرین داشت که بچهها برای گرم کردن باید به حالت آفتاب و مهتاب، طرف مقابلشان را بلند میکردند. چندبار وقتی این حرکت را میکردیم، من یک هو بهروز را ولش میکردم. چنان میخورد زمین که تا چند ماه مصدوم میشد و من تک گلر تیم میشدم! یا همین سعید عزیزیان، یکدفعه پایش میرفت تو چاله و نابود میشد. کلاً تا وقتی من بودم، من گلر فیکس بودم! حالا هر طوری که بود، آنها تیر غیب میخوردند چون خدا خیلی دوستم داشت.
تیمملی را خودم تبدیلش کردم به یک افسوس
همین بهروز سلطانی که شده بود گلر اول تیمملی برای این بود که من با اشتباهات غیرفوتبالیام لباس تیمملی را از دست دادم. اگر یک اشتباه بچگانه سر شرطبندی با بچهها نمیکردم، الان 100 تا بازی ملی داشتم. ما شر بودیم و همیشه اخراجی. کاری کردم که حسین راغفر 4 سال نگذاشت به تیمملی حتی نزدیک شوم. آن هم در اوج آمادگیام. البته واقعاً الان به خاطر آن اشتباه، ناراحتم. کاش انجامش نمیدادم! ولی در پرسپولیس یادم هست یک روز رفتیم سر تمرین، تمرینهایمان فکر میکنید کجا بود؟ زمین نداشتیم که. یا تو داودیه تمرین تپه داشتیم یا اینکه میبردنمان تو پارکینگ پارکسوار بیهقی که زمین خاکی بود. بعد هم میرفتیم امجدیه واسه بازی. یک بار تیم رسید ورزشگاه، همه جمعیت داد زدند: «بهروز سلطانی خوش آمد. من با علیآقا بودم، گفت:... ولشان کن، تو خودت تو گلی.» بهروز 4 سال تو پرسپولیس بود. خودش یادش هست که تو یکی از بازیها بعد از اینکه 2-2 شدیم علیآقا چه چیزهایی گفت و او با مشت زد به سقف چوبی و بعد هم ساکش را برداشت و رفت دارایی.
پرسپولیسیترین گلر تاریخ منم نه احمدرضا
من که قبول ندارم گلری پرسپولیس را به اسم احمدرضا میشناسند. اصلاً احمدرضا روزهای خوب فوتبالش را در استقلال بوده. 4 یا 5 سال آنجا بوده و یک 6 سالی هم در پرسپولیس. احمدرضا گلر خوبی بود اما نمیتواند ادعا کند که گلر اول پرسپولیس است چون او برای 2 تا تیم بازی کرده. رکورد من را هم نشکسته. میدانی من چند قهرمانی در پرسپولیس دارم؟ 11 سال میدانی چه زمانی است که من برای پرسپولیس دروازهبانی کردم؟ من فکر میکنم پرسپولیسیترین گلر تاریخ خودم هستم.
4 تا از اون علی پروینیها بارم کرد و گفت بیا اینم 50 هزار تومنت
فکر کنم سال 66 بود که 5 بازیکن ما یعنی پنجعلی، ناصر محمدخانی، درخشان، پیوس و یکی دیگر از بچهها رفتند قطر فوتبال بازی کنند. پرسپولیس مانده بود و حوضش. استقلال هم با برگشتن شاهرخ و خیلیهای دیگر خیلی قوی بود. قبل از بازی تقریباً میترسیدیم که 6 تایی شویم. شرایط طوری بود که من شده بودم ستاره تیم. علیآقا قبل از بازی گفت وحید 50 هزار تومن بهت میدم اگه این بازی گل نخوری. ما رو میگی! گفتیم وقتی علیآقا میگه به جون مامان نصرتم بعد از بازی 50 کاسبی، حتماً پول تو جیبمه. رفتم تو دروازه اصلاً نمیفهمیدم چه خبره. چشمهایم فقط پولها را میدید. همان دقیقه 7 بازی با گروسی تکبهتک شدم، محسن با شوتش انگشتم را شکست اما به عشق 50 هزار تومان جیک نزدم. میخواستم پول را بزنم به بدن. گل هم نخوردم و 10 تا توپ گرفتم. باید 6 تا اقلاً میخوردیم ولی عالی بودم، بعد از بازی رفتم سر وقت علیآقا. برف آمده بود و حسابی همه جا یخ زده بود. ما تو رختکن نشسته بودیم، سونا را هم روشن گذاشته بودن که گرم شویم. گفتم علیآقا راضی بودی؟ گفت آره دیوونه! گفتم پس 50 تومن رو بده بیاد. گفت ندارم، گفتم قول دادی. گفت بس کن دیوونه. گفتم بابا قول دادی، جون مامان نصرت رو قسم خوردی! گفت: پول میخوای؟... پا شد و کف دستش رو نشونم داد گفت بیا بکن... باقیش هم بیا فردا بگیر. حالم گرفته شد و ساکم را برداشتم برم که به ایرج جنگی گفت: 5 هزار تومن به این ... بدید. همان 5 هزار تومن هم آن موقع کلی پول بود.
فحش علیآقا مثل چوب معلمه، هر کی نخوره خله!
علیآقا برای بین دو نیمهها 3 تا تاکتیک داشت. خودش که خیلی تو مسائل فنی دخالت نمیکرد. او فقط مدیریت میکرد. حالت اول این بود که میرفتیم تو زمین و همان 20 دقیقه اول 3 تا میزدیم. این حالتش تو رختکن پر از خنده بود و در حد سر به سر گذاشتن و این حرفها. چهار تا خل و دیوونه هم به ماها میگفت. دو حالت بعدی وقتی بود که مساوی بودیم یا عقب میافتادیم. علیآقا اصلاً جنبه باخت نداشت. خدا نکنه که عقب میافتادیم. آن وقت چشمت روز بد نبینه. بیتعارف بگم. هیچ کی تو پرسپولیس بازی نکرده که از علی پروین فریاد نشنیده باشه یا فحش نخورده باشه ولی همه دوستش داشتیم. خوب مدیریتمان میکرد. میدانی فحش علیآقا مثل چوب معلمه، هر کی نخوره خله!
پروین گفت بیخود کردی پنالتی نامجو رو گرفتی
دربی سال 70 بود فکر کنم. کل ورزشگاه قرمز بود. استقلالیها این قدر که ما میبردیم و قهرمان میشدیم، تعدادشان 10 هزار تا هم نمیشد. یک گوشهای از ورزشگاه جمع میشدن. همان جایگاه تیفوسیهای خودشان. ولی آن سال تیم خوبی داشتند. همان تیمی بود که شد قهرمان آسیا. آن موقع نیمکتهای مربیها به دروازهها نزدیک بود. اوایل بازی بود که استقلالیها صاحب یک پنالتی شدن. من دویدم سمت علی پروین گفتم علیآقا چی کار کنم؟ کدوم طرف بپرم؟ راهنماییم کن. گفت برو تو گلت دیوونه. تو که فرقی نداره چی بهت بگم آخرش گل میخوری. برو زودتر گلت رو بخور بازی شروع شه. رفتم دیدم نامجو با توپ داره میاد سمت دروازه. مثل گچ سفید شده بود. گفتم الان میگیرم توپ رو. مجید توپ رو انداخت سمت چپم من هم مثل آب خوردن گرفتمش. پریدم بالا، دویدم سمت علی پروین و گفتم حال کردی گرفتم؟ دیدم داره نوازشم میکنه و از اون علی پروینیهای معروف میگه؛ «تو غلط کردی گرفتیش. مگه من گفتم بگیریش که حالا داری سرم منت میگذاری. میخواستی گل بخوری! علیآقا بود دیگه به کسی رو نمیداد!»
بلایی سر قلعهنویی آوردم که یادش نره
بلایی سر قلعهنویی آوردم که تا ابد یادش میمونه. بازی مهمی داشتیم با شاهین در نیمهنهایی باشگاههای تهران. بازی تو یک روز بارونی کشید به پنالتی. زمین پر از آب شده بود. جای کاشتن توپ برای پنالتی هم پر از آب بود. یکی از این توپ جمعکنها بعد از هر ضربه با ابر، آبها رو میکشید. وقتی امیر میخواست پنالتی بزنه به توپ جمعکن گفتم بعد از بازی یک شیرینی پیش من داری. او هم آب چاله را نکشید. فقط الکی شو بازی کرد که داره آب رو میکشه. امیر توپ رو کاشت و ضربه را زد. خودش گل خالی شد و توپ غلتید تو بغل من. ما با همین تیر غیب که به امیر خورد رفتیم فینال. از این کلکها زیاد تو فوتبالم زدم! بیچاره دلم به حالش سوخت ولی عجب فوتبالی میکرد آن سالها.
پای صمد مرفاوی را دادیم دستش و رفت خونه
فوروارد خطرناک میخواستی این صمد مرفاوی. بابا لامصب نمیشد که بگیریش. مثل فرفره بود. مخصوصاً اون اوایل فوتبالش که تو دارایی بازی میکرد. یکبار با اینها بازی داشتم، دیدم راه نداره گل رو به ما میزنه به مرتضی فنونیزاده گفتم مری این گل میزنه بفرستش تا خطری نشده، خونهشون! مری هم نامردی نکرد همان 10 دقیقه اول ترتیبش رو داد. فکر کنم کرنر شد، توپ رو که زدن، صمد اومد بپره مرتضی پایش را گذاشت روی کف پای صمد. بنده خدا بلند شد، قوزک پایش از جا درآمد و 6 ماه رفت خانه. خلاصه اینکه ما آن روز گل نخوردیم و رفتیم خانه. دفاع به آن دفاعها میگفتند نه دفاع سال قبل پرسپولیس که هر بار گلرهایشان را تنها میگذاشتن.