<div align="justify"> <ul> <li><font size="2" face="Tahoma">بدون هیچ توصیفی او دیگو آرماندو مارادونا است. مردی که امیر کوستاریتسا در باره گل قرن او میگوید«واقعا معجزه بود که کره زمین از ناحیه مهره گردن دچار شکستگی نشد ،وقتی اکثر مردم دنیا در حال جست و خیز کردن بودند، منظورم موقعیه که داشتیم برای گلی که ماردونا به انگلیس زد خوشحالی میکردیم، زمین در آن روز به گردش دور خورشید ادامه داد چون که اون حرکت نمادی از عدالت بود.حتی خدا هم در این کار دخالت داشت.» یک ربع قرن از خلق شاهکار ماردونا مقابل انگلیس میگذرد، نبردی به طول 60متر ، دیگو پنج بازیکن انگلیسی را دریبل میزند و انتقام کشته شدگان جزیره فالکلند را از تاچر و بریتانیاییها میگیرد.بعدها به این پسر موفرفری با قدی معادل 168 سانتی متر لقب «ال پیبه» (پسر) را دادند اما غافل از اینکه قدیس آرژانتینیها هر کاری برای نابودی خودش انجام داد. دیگو قربانی کوکائین شد و به گفته خودش اگر توسط این «اقوا کننده سفید»(تعبیری که ماردونا از کوکائین دارد) از پا در نمیآمد تا سالهای سال در جهان حکم فرمایی میکرد و اگر اندی راهول زنده بود مطمئنا ماردونا را هم طراز مرلین مونرو میدانست.</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">تو را با تمام خصوصیاتت دوست دارم </font></li><li><font size="2" face="Tahoma"><img src="http://www.khabaronline.ir/Images/News/Smal_Pic/8-8-1390/IMAGE634555939457393531.gif" alt="">او میتـواند هم دوستداشتنی باشد و هم سوال برانگیز و این شاید پارادوکسی است برای بسیاری از مردم که همواره در برخورد با اینگونه افراد وجود دارد، که گویی پایانی ندارد. برای اینکه همه چیز را بهتر نمایان کنم باید بگویم در فیلم «مارادونا، دست خدا» ساخته مارکوریزی، دیالوگ بسیار زیبایی هست که میتواند نمایانگر تمام عظمت مارادونا باشد.دوربین در نمایی نزدیک، مارادونا را با چهرهای متورم و آماسیده و چشمانی اشکبار و آرمیده بر تخت یک آسایشگاه روانی در حال گفتوگو با همسرش نشان میدهد که با اندوهی عمیق میگوید: «اینجا همه دیوانهاند، یکی میگوید من ناپلئون هستم... و همه باور میکنند، یکی میگوید من پاپ هستم... و همه باور میکنند، اما زمانی که من بگویم مارادونا هستم هیچکس باور نمیکند».</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">هدیه خدا </font></li><li><font size="2" face="Tahoma">من یک معتاد بودم ، کسی که معتاد میشود باید هر روز با آن دست و پنجه نرم کند.»</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">این جمله دیگو آدم را به یادیک شخصیت سینمایی میاندازد، اندرو بکت (تام هنکس) فیلم «فیلادلفیا»ی جاناتان دمی. کاراکتری که به یک بار و برای همیشه توانست درد و رنج ناشی از یک بیماری شوم را به همراه پایمردی و ثبات انسان در پرداخت هزینه کاری که کرده روی پرده سینما به تصویر بکشد. اعتیاد مارادونا از سال 1981 و پس از مصدومیت شدیدش در بارسلونا آغاز شد. زمانی که برای فراموشی رنج دوری از میدان، شبها در هتلهای گرانقیمت مهمانیهای بزرگ میداد و آدمهای ریز و درشت دور و برش میپلکیدند. خود مارادونا در کتاب خاطراتش با حسرت از آن روزها یاد میکند و آرزو میکند که کاش کمتر به اطرافیانش اعتماد میکرد.در اینجا بد نیست به ماجرا قبل از جام جهانی 1990 اشاره کنیم ، حضور او درناپل سبب ساز قهرمانی جنوبیها در فوتبال ایتالیا شد و شاید به همین دلیل بود که او را «مسیح ناپلی» نامیدند ولی زمانی که در ایتالیای 90 ، در مرحله نیمه نهایی با درخشش اجازه نداد آتزوریها مقابل آرژانتین پیرزو شوند و پیشبینیهای نخست وزیر آن وقت ایتالیا خراب شود. دیگو در بازگشت به ناپل دیگر آنقدر آلوده به کوکائین شده بود که فیفا او را به مدت پانزده ماه از میلادین محروم کرد. تین تازه آغاز ماجرا بود تا دیگو یک بار دیگر در جام جهانی 1994 متهم به استفاده از مواد نیروزا شود. کوکائین همان اهرمی بود که زندگی «مارادو» را به سیاهی کشاند تا جایی که در 2004 او را به ورطه مرگ کشید! بوئنوس آیرس، 2004؛ مارادونا در آیسییو خوابیده و قلبش دیگر جواب نمیدهد. ملت آرژانتین بیرون بیمارستان جمع شدهاند. همه انتظارش را دارند که او جوانمرگ شود. قهرمانان آرژانتین اینگونه میروند؛ اوا پرون، چه گوارا، کارلوس گاردل و رودریگوی خواننده، طبق سنت کاتولیکها قهرمانان میمیرند تا گناهان کشور پاک شود. مارادونا هم مثل اویتا یک جورهایی قدیس آرژانتینی هاست.اما یک معجزه باعث شد تا دیگو بار دیگر به زندگی باز گردد و در این میان خودش اعتقاد دارد این هدیه ای بود که خداوند به او تقدیم کرد. سفر او به کوبا و کمک های شایانی که فیدل کاسترو برای بهبودی اسطوره آرژانتینیها انجام داد هرگز از ذهن مارادونا پاک نمیشود. اعتیاد اسطوره بهترین بهانه برای کسانی شد که همیشه زیر سایه محبوبیت مارادونا قرار داشتند و برای سقوط او لحظهشماری میکردند. به بهانه همین اعتیاد بود که سران فوتبال ایتالیا پس از آنکه مارادونا و تیمش آرزوهای آتزوری در جام جهانی 90 را به باد دادند، او را از ناپل و کشور ایتالیا اخراج کردند. مردم ایتالیا هرگز باور نکردند که مارادونا به جرم اعتیاد از این کشور اخراج شد.</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">فقر، فقر ، فقر </font></li><li><font size="2" face="Tahoma">در لانوس برای زندگی و حتی زنده ماندن همیشه باید نقش بازی کرد. فشار اقتصادی و فقر همیشگی در حومه مصیبتزده بوئنوسآیرس تلفیقی از واقعیت و دروغ را به وجود آورده است که نمادهای بارز آن را میتوان در دزدی، فساد و جنایت دید که همیشه گریبانگیر مناطق فقیرنشین آرژانتین بوده است. برای دیهگو و دالما هم اوضاع بهتر از این نبود.</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">پس از تولد پنجمین فرزند که مثل پدرش به نام دیهگو خطاب میشد و البته سه فرزند بعدی که در آن سالها نکته چندان عجیبی نبود زندگی برای خانواده مارادونا بسیار سخت گذشت. دیهگو با کاسبیهای گاه و بیگاه خود نمیتوانست یک خانواده 10 نفری را اداره کند؛ مجموعهای که یکی از آنها بعدها تبدیل به بزرگترین چهره فوتبال جهان شد، با هزاران حاشیه و البته محبوبیتی که رسیدن به آن شاید در طول تاریخ فوتبال غیرقابل دسترسی باشد.</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">دیهگو در چنین شرایطی به دنیا آمد؛ 30اکتبر 1960 و خیلی به برخورد با واقعیات تلخ اطرافش محکوم شد. «اکثر شبها چیزی برای خوردن نداشتیم. پدرم به سختی کار میکرد اما نمیتوانست شرایط را عوض کند. مادرم و گاهی اوقات خواهر بزرگم شبها خود را به دل درد میزدند تا ما بتوانیم غذا بخوریم و این مفهوم کامل فقر است اینکه یک نفر از اعضای خانواده ات یک نقش دروغین را ایفا کند تا شکمت سیر شود... مادرم... مادرم... آن روزها نمیتوانستم این موضوع را تشخیص بدهم و فقط بعدها فهمیدم در آن شرایط سخت چطور بزرگ شدم. کسی که مزه فقر را چشیده باشد هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی آن را فراموش نخواهد کرد حتی اگر به ثروت بینظیری دست پیدا کند. در آن شرایط فقط یک راه داشتیم و آن پناه بردن به فوتبال بود. چون محیطی که در آن زندگی میکردیم با درس و تحصیلات کاملا بیگانه بود. در لانوس پول و رسیدن به آن برای سیر کردن شکم تنها هدف و آرزویی بود که میتوانست به ذهن هر کس رخنه کند. فوتبال را انتخاب کردم؛ راهی که خداوند سر راهم قرار داد، عاملی که موجب کمرنگ شدن فقر و بدبختی میشد و چه شانسی نصیبم شد که از این استعداد ذاتی بهره بردم. زندگیم فقط در فوتبال خلاصه میشد و این سرنوشتم بود».تبدیل شدن به مشهورترین فوتبالیست آرژانتین یا حتی سرشناسترین چهره این کشور راه بسیار پرفراز و نشیبی بود. کودکی که جلوی دوربینهای یک خبرنگار که خبر ظهور یک پدیده بینظیر در فوتبال را دریافت کرده بود، حرکات خیرهکنندهای از خود بروز میداد؛ جوان تکنیکی بوکاجونیورز، الکل و اعتیاد تا یک قدمی مرگ، افکار سیاسی خاص، ستاره جهانی فوتبال و... . اعتیاد به کوکائین، محرومیتها و رفتارهای پرخاشگرانه با خبرنگاران هیچگاه از محبوبیت مارادونا کم نکرد که شاید بتواند آن را هم هدیهای از طرف خدا معرفی کند.</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">مردانی بزرگ از نگاه دیگو</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">فیدل کاسترو . چه گوارآ</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">او آنقدر عاشق فرمانده انقلاب کوبا است که چهره فیدل را بر روی ساق پایش خالکوبی کرده. ماردونا تا اخر عمر خودش را مدیون کاسترو میداند. امکانات پزشکی که در کشور کوبا در اختیار مارادونا قرار گرفت روند بهبود او را تسریع کرد. از سوی دیگرخیلیها اعتقاد دارند اگر ماردونا فوتبالیست نمیشد یک انقلابی مانند چه گوارآ بود. مردی که بوی باروت میدهد. دیگو عکس «چه» را روی بازویش حک کرده .</font></li><li><font size="2" face="Tahoma">رابرت دنیرو </font></li><li><font size="2" face="Tahoma">وقتی امیر کوستوریکا در نمایی از فیلمش( فیلم مارادونا) از مارادونا میپرسد که کدام شخصیت سینمایی را بیشتر دوست دارد و اسطوره میگوید: جیک لاموتای گاو خشمگین. لازم نیست وجوه شخصیتی لاموتا و مارادونا را با هم قیاس کنیم و در موردش حرف بزنیم. کافی است به یاد بیاوریم لاموتا پس از اینکه از همه جا رانده شد و همه، حتی عشق و برادرش هم ترکش کردند دوباره در یک کافه دیده میشود، در حالی که از زور چاقی حتی قابل شناسایی هم نیست. درست شبیه دیهگو مارادونا که پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با اعتیاد و نیش و کنایههای این و آن، با سی چهل کیلو اضافه وزن به ورزشگاه بوکا برگشته. آن نمای بسته صورت تپل ولی خیس از اشک مارادونا خیلی شبیه نماهای پایانی رابرت دونیرو در «گاو خشمگین» است. / ش<br> </font></li><li></li></ul> </div>