کاریزمای خاص سلطان فوتبال ایران همواره با یک خیانت رسانه ای همسو بود. ادبیات علی پروین همانی است که در گفتگوهای تلویزیونی می بینیم. فعل وفاعل هایش ساده اند وحتی حرف های رختکنی اش هم سوژه های تمام ناشدنی فوتبال در دهه 60 وحتی 70 بود اما وقتی قلم به دست می گیریم وگفته های او را تنظیم می کنیم به مخاطبمان کم خیانت نمی کنیم. تلاش برای اینکه از پروین یک محمود دولت آبادی بسازیم هیچگاه نتیجه نخواهد داد. او همانی است که می بینیم. درصدهایش کسر بزرگتر از مخرج می شوند وتا 110 درصد بالا می روند.ساخت ورزشگاه 500هزار نفری در ذهنش جرقه می خورد وهزار اتفاقات بامزه دیگر که نشان می دهد او را باید از دریچه دید خودش به تماشا نشست وآنالیزش کرد.تغییر نوع گفتار سلطان در رسانه های مکتوب ،خواننده را از شناخت محیطی مصاحبه دور می کند. او اینجا هم حرفهای خاص خودش را دارد. بخوانید:
1-هضمش برام مشکله که بازیکن استیل آذین 600میلیون بگیره اما تو بازی یه نمه عرق روپیشونیش نشینه.
2-خط قرمزای من تو فوتبال،صداقت ومعرفته.هرکی از اونا بگذره ازش نمیگذرم.مثل علی کریمی. قضیه اون از این قرار بود که تیم داشت می رفت ترکیه. خاکپور ازش میخواد پاسپورتش رو بده باشگاه.علی میگه پاسم دستت یکی از دوستامه.3روز دیگه دستم می رسه. اما ساعت 6همون روز پاشد رفت امارات!بعدش زنگ زد به من که عذر خواهی کنه. گفتم آقای علی آقا!این رسم مشتی گریه؟گفتم اگه به ما می گفتی می خوای بری جلو اون تیمه (آث میلان)بازی کنی ما هم افتخار می کردیم.گفت من جای ممدت(محمدپروین). گفتم:نه،دیگه موندنت صلاح نیست.
3-رفتیم عربستان تشکیلات الهلال را دیدیم. همه چی داشتن. اون موقع ما تو اتوبان داوودیه رو آسفالت سنگ میذاشتیم تمرین می کردیم.بچه ها برای قرار تمرین زنگ می زدن نمایشگاه ما.روزی چندتاشون جا می موندن چون خطا اشغال بود.تو عربستان یارو مدیر باشگاه الهلال شماره باشگاه را خواست برگشتم به محمود(خوردبین)گفتم شماره خونه مادرت چنده؟کارای ما خونه محمود اینا انجام می شد!
4- غفوری فرد دعوتم کرد دفترش که حکمم رو بزنه واسه سرمربی تیم ملی. من نمی دونستم حکم چیه اصلا.گفتم برید حسن حبیبی را مربی کنین. قبول نکردن. مدیر دفترش یه پوشه آورد. غفوری فرد امضا کرد. تازه فهمیدم حکم حکم که میگن اینه!گفتم به شرطی قبول می کنم که نوآموز به عنوان رییس فدراسیون هم تایید کنه.او هم موافقت کرد فرداش دیدم روزنامه ها نوشتن مصطفوی مدیر تیمای ملی ومنم سرمربی. پرسیدم مدیر دیگه چه صیغه ایه؟گفتن یعنی رییس تو، گفتم عمرا!من استعفا میدم.مدیر پدیر نمی خوام حوصله حاشیه ها رو هم ندارم.
5-تو مقدماتی سال 94 که رفتیم قطر تیم بدنسازی خوبی نداشت.به ناصر ابراهیمی گفتم همه چربی آوردن. باید بدناشونوتراش بدم. تحت تاثیر حرف بچه ها اومد وگفت نباید تو فوتبال علمی به بدنا فشار آورد!گفتم علمی دیگه چیه.تو سالن غذاخوری تا چشمم به بدن ترکه ای عراقیا افتاد زدم رو دستم گفت:ما هیچی نمیشم.
6-من موندم تو کار این جواد خیابانی. تو بازی با کره شمالی توپ زیر پای مهدی رحمتی بود می گفت:ماشاالله انصاری فرد،ماشالله کریم.خدانکنه بازیکنی به چشم این خیابانی بیاد. براش چه ها که نمیکنه.
7- تیمای پایه مون باختن وحذف شدن. به من باشه میگم 5سال تعطیل کنیم وبریم تو کار سازندگی. با سلام وصلوات وتسبیح انداختن که نمیشه قهرمان شد. ما همه مون مسلمونیم واعمال واجب ومستحب رو انجام میدیم. خودم یک روز تو تموم این سالها روزه نگرفتم هنوز عذاب میکشم اما باید کار کرد.