یا حسین
سلام بر همه دوستان امشب میخواهم تاپیک جدیدی بنویسم از اسطوره واقعی کسی که آرزویم این است که لیاقت آن را داشته باشم که او اسطوره ام باشد بله امام حسین را میگویم.
تجربه ای شخصی دارم که برای شما بازگو میکنم وازهمگی میخواهم بدون پیش داوری به آن فکر کنید واحساس خالصانه خود را بنویسید .چند سال پیش کتا بی را یکی از دوستانم به من هدیه کرد به نام گنجینه الاسرار اثر عمان سامانی آن را به سرعت مطالعه کردم وآن موقع متوجه فرمایش حضرت زینب شدم که فرمودند من در کربلا جز زیبا یی ندیدم فقط آنجا عشق بازی مخلوق با خالق بود . به تمام شما توصیه میکنم این کتاب شعر را که شاید به سختی بتوانید تهیه کنید وآن را بطور کامل چند بار مطالعه کنید تا به عمق زیبایهای کربلا پی ببرید البته هر کس به اندازه ذوق خودش از ان سالها من هر سال محرم این کتاب را میخوانم وهر بار فهمم بهتر میشود در انتها چند بیتی از آخر آن را یعنی زمانی که یکی از ملائک از خداوند برای امام پیغام مرگ آورده را مینویسم .
جبرئیل آمد که ای سلطان عشق یکه تا ز عرصه میدان عشق
دارم از حق بر تو ای فرخ امام هم سلاموهم تحیت هم پیام
گوید ای جان حضرت جان آفرین مر ترا بر جسم وبر جان آفرین
محکمیها ازتو میثاق مراست رو سپیدی از تو عشاق مراست
هر چه بودت داده ای اندر رهم در رهت من هر چه دارم میدهم
کشتگانت را دهم من زندگی دولتت را تا ابد پایندگی
شاه گفت ای محرم اسرارما محرم اسرار ما از یار ما
گر چه تو محرم به صاحبخانه ای لیک تا اندازه ای بیگانه ای
آنکه از پیشش سلام آورده ای وآنکه از نزدش پیام آورده ای
بی حجاب اینک هم آغوش من است بی تو رازش جمله در گوش من است
از میان رفت آن منی وآن تویی شد یکی مقصود وبیرون شد دونی
جبرئیلا رفتنت زاینجا نکو است پرده کمشو در میان ما ودوست
رنجش طبع مرا مایل مشو در میان ماو او حایل مشو
البته این چند بیت این مجموعه است ولی توصیه مرا بپذیرید وآن را مطالعه کنید با تشکر از همه شما