باخدا ولی بی خدا "

آواتار علی پور بنام
باخدا ولی بی خدا "
توسط   علی پور بنام   ۵۶۸۶ روز قبل

سخنم را اینگونه آغاز میکنم :

یارب روا مدار که حاجی ( مایلی ) مربی ملی شود                         که اگر مربی شود با همه کس در گیر شود"

گاهی خداوند بعضی چیز ها را برای ما مصلحت نمیداند لیکن ما بندگان پررو از رو نمیریم و به زور یک چیزهایی رو ازش میخواهیم . خداوند منان آن چیز را میدهد و ما تازه میفهمیم مصلحت چی بوده شاید منظورم اینه که التماس و دعاهای حاجی مستجاب شد آنهم چه جوری ؟ از کنج خانه آمد به لیگ برتر متعاقبا نتیجه های خوبی  گرفت و احساس کرد که وقتشه دائی رو از رو ببره لیکن اینبار نیز خداوند به روش خندید و ایشون توانست حداقل خود را از زیر سایه دائی بیرون بکشد کم کم به خود آمد و گفت : من که با یک گریه و بغض تلویزیونی توانستم پنجاه درصد کارو پیش ببرم حالا باید چیکار کنم ؟ و باز با خود گفت من میتوانم "ناگهان صدائی به گوشش خورد که حاجی مایلی تو برگزیده شده ای تا هر کاری دلت خواست انجام بدی مبادا حرفی که به زبونت آمد برگردونی یا روش کمی حساب و کتاب خودت یا آبروی بقیه را بکنی پس ای حاجی عجله کن و هرچه از دهانت در آمد به هر کسی میخواهی بگو" و حاجی به این ندا هم سریعا جواب مثبت پرتاب کرد و از فردا آغاز به کار کرد راستی یادم رفت اینو بگم که حاجی ما دیگر یادش رفت مربی 1 تیم است اول فکر کردکه یک نظامی قدیمی است و باید درجات را اصلاح کند . شروع کرد تمام گروهبانها را ژنرال و ژنرالها را گرهبان از نوع قند علی " خطاب کردن لیکن حاجی ما به این بسنده نکرد شب شد او خوابید و صبح به وی الهام شد ( یا صدا ئی آمد که )حاجی حالا وقتشه که اتهاماتتو  به یکی دوخلاصه نکنی چون تو برگزیده ای " راستی حاجی فیروز خان کریمی یادت نره حاجی اینبار به پرو بال کریمی پیچید فیروز خان هم گفت بیایید دعا کنیم تا حاجی به حالت نرمال برگردد اما مگر میشد؟ حاجی دیگر به رئیس فدراسیون هم بله نمیگفت چه برسد به فیروز خان بنابراین سفره اتهامات حاجی گسترده تر شد و بحث تبانی , دوپینگ , رشوه , حق السکوت را پیش کشید اینجا بود که یک حاجی دیگر که فوق تحصیلات حقوق داشت به کمک حاجی اول آمد و گفت : اگه اتهامتی که زدی ثابت شود حساب دیگران را کف دستش میذاریم اما یادش رفت بگه اگه ثابت نشد چی میشه ؟اوج این داستان از زمانی آغاز شد که حاجی ما به مدت پانزده روز مربی تیم ملی شده بود . . . . آمد و آمد تا امروز صبح که همان صدایه اولی امشب به گوش حاجی خورد متن صدا عین این بود : حاجی دیگه فحش و اتهام بسه تو میتونی از فردا هرکه را خواستی بزنی  " جالبتر اینکه امروز صبح هنگام درگیری حاجی ما با امیرخان حاجی حرفهای مصالحه آمیز اطرافیان ر ا  اطلا نمیشنید او فقط یک صدا میشنید :   ح  ح ا حاجی   تو میتونی  """"""